سپاس خدای کعبه که توفیق 324 ماه زندگی را به ماعنایت کرد
چنان زندگی را سخت گرفتهایم گویی سالها قرار است باشیم!
کاش یاد بگیریم رها کنیم، بگذریم گاهی باید رفت، دل به ساحل نبندیم، باید تن به آب زد، ما به آرزوهایمان یک رسیدن بدهکاریم، زندگی کوتاه است
حکمت و بیهودگیِ زندگی"
تنها شخصِ دانا نادانی را میشناسد، نادانها نه خود را میشناسند و نه نادانی را. دقیقاً همانطور که حکمت برای شناختن نادانی، و نور برای شناختن تاریکی لازم است، ژرفا برای شناختن بیهودگی، و معنا برای شناختن بیمعنایی لازم است. پاسکال میگوید «هرکس که بیهودگی زندگی را درک نکند، درواقع خودش باید بسیار بیهوده باشد.»
سه فلسفه زندگی
پیتر_کریفت
گذر زمان، سریع است، مکان را میشود تغییر داد، ولی زمان، موجی جاریست که پیش میرود و هر چه هست با خود میبرد، بازگشتی نیست، جبرانی نیست، قدر تک تک لحظهها را باید دانست، باید در جهت این موج، رها شد، رهایی چاره کارست، بخواهیم در خلاف موج شنا کنیم، به عقب باز نمیگردیم، تنها حال را از دست میدهیم. بگذار موج کار خودش را بکند، تو نیز کار خود را بکن.
من هيـچ علاقه اى ندارم كه
باور كسى را تغيير دهم ! من
انديشه ى خود را بيان مى كنم تا
به آنهايى كه مانند من فكر مى كنند
بگويم كه تنها نيستند..
من که نابینا هستم، شما بینایان را پند میدهم: از چشمان خود آنچنان بهره بگیرید که گويى فردا بهیکباره کور خواهید شد. موسیقی نهفته در صداها، نغمهی پرندگان و آهنگ نوازندگان را آنگونه گوش دهید، گویی فردا بهیکباره کر خواهید شد. آنچه را میخواهید، چنان لمس کنید، گویی فردا بهیکباره لامسهی خود را از دست خواهید داد. رایحهی گلها را ببوئید و هر لقمه را چنان مزه مزه کنید، گویی فردا بهیکباره شامه و ذائقهی خود را از کف میدهید...زمان، مکار است، در حالی که که کودکی با امید آینده، کودکیات را از تو خواهد گرفت، زمان غدّار است، در حالی که جوانی، جوانیات را به بهای حسرت کودکی از او می ستاند، پیر که میشوی، آخرین گوشه از نیرنگ خود را نیز به نمایش میگذارد، در حالی که هنوز فرصت زندگی و عمر داری، تو را در خاطرات شادابی و جوانیات غرق میکند، و آخرین دارایی زندگی این دنیا، یعنی عمرت را نیز از تو خواهد گرفت. پس فریبش را نخور.
الا الی الله تصیر الامور
فلاتغرنک دارالغرور
بدون ذره ای تردید
❣️زندگی درست مثل نقاشی کردن است
خطوط را با امید بکش
اشتباهات را با آرامش پاک کن
قلم مو را در " صبر " غوطه ور کن
و با عشق رنگ بزن
گذر عمر را نگریستم
هر روز منتظر فردا بودم
و تندتر میدویدم
که به فرداها برسم
امروزها را هم از دست دادم
برای فرداهایی که
هیچ وقت به دست نیامد
آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود. پدر او کفش های افراد مهم سیاسی را تعمیر می کرد.
لینکلن پس از سالها تلاش، به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد.
اولین سخنرانی او در مجلس سنا بدین صورت گذشت: نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند. یکی از نمایندگان مخالف با عصبانیت و بی ادبی تمام از سوی جایگاه خود فریاد زد:
آبراهام! حالا که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش نکن که می دانیم تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی!
آبراهام لینکلن لبخندی زد و سخنرانی خود را اینطور شروع کرد: من از آقای نماینده بسیار بسیار ممنونم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت.
چه روز خوبی و چه یاد آوری خوبی! من زندگی و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم.
آقایان نماینده، بنده در اینجا اعلام میکنم که بنده مانند پدرم ماهر نیستم. با اینحال از دستان هنرمند او چیزهایی آموخته ام. پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت، با کمال میل حاضر به تعمیر کفشش خواهم بود.
تا وقتی کسی در کنارت هست ، برچسب : نویسنده : 24526a بازدید : 26
خوب نگاهش کن !!!
گاهی آدم هاآنقدر سریع میروند که
'حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند ... بنام مولا...