عشق

ساخت وبلاگ

سید هاشم حدّاد عارف بزرگ

عشق--بیرون رفتن از اقلیم هوی وهوس -هوای نفس 

فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَىٰ ‎﴿٣٤﴾‏ يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَىٰ ‎﴿٣٥﴾‏ وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَىٰ ‎﴿٣٦﴾‏ فَأَمَّا مَن طَغَىٰ ‎﴿٣٧﴾‏ وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ‎﴿٣٨﴾‏ فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَىٰ ‎﴿٣٩﴾‏ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ ‎﴿٤٠﴾‏ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ 

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ‎﴿٧﴾‏ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ‎﴿٨﴾‏ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ‎﴿٩﴾‏ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ‎

سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد  سپس پليدكارى و پرهيزگارى‌اش را به آن الهام كرد،كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد،

و هر که آلوده‌اش ساخت، قطعاً درباخت.

سر زهوی تافتن از سروری است   ترک هوی قوت پیغمبری است 

پیغمبری در مناجات عرض کرد:«رب این الطریق الیک» یعنی: «پروردگارا ! راه به سوی تو کدام است؟» خطاب رسید: «دَع نَفسَکَ و َتَعال» یعنی : « نفس خویش را رها کن و بیا ))

تو داری اژدهایی بر سر گنج    بکش آن ازدها فارغ شو از رنج 

اگر قوتش دهی بد زهره باشی   زگنج بی کران بی بهره باشی 

فلسفه سر بریدن قربانی در مکه نماد نفس وهوی نفسانی است حاجی با خداوند عهد  می بندد همان طور که این گوسفند را سر بریدم هوی نفس خود را برای همیشه ذبح کردم ومن دیگر انسانی هستم که از هوی نفس پیروی نمیکنم 

شعر ناصرخسرو در مورد حج

 حاجیان آمدند با تعظیم

شاکر از رحمت خداى رحیم …

 مر مرا در میان قافله بود

 دوستى مخلص و عزیز و کریم …

گفتم او را بگوى چون رستى

 زین سفر کردن به رنج و به بیم …

 شاد گشتم بدانکه حج کردى

  چون تو کس نیست اندر این اقلیم‏

 باز گو تا چگونه داشته ‏اى

حرمت آن بزرگوار حریم‏

  چون همى خواستى گرفت احرام

 چه نیت کردى اندر آن تحریم‏

 جمله بر خود حرام کرده بدى

 هر چه مادون کردکار عظیم‏

 گفت: نى! گفتمش زدى لبیّک

از سر علم وز سر تعظیم‏

مى‏ شنیدى نداى حق و جواب

 باز دادى چنانکه داد کلیم؟

گفت: نى! گفتمش چو در عرفات

ایستادى و یافتى تقدیم‏

عارف حق شدى و منکر خویش

 به تو از معرفت رسید نسیم؟

 گفت: نى! گفتمش چو مى ‏رفتى

 در حرم همچو اهل کهف و رقیم

 ایمن از شرّ نفس خود بودى

در غم حرقت و عذاب جحیم؟

  گفت: نى! گفتمش چو سنگ جمار

 همى انداختى به دیو رجیم‏

  از خود انداختى برون یکسو

همه عادات و فعلهاى ذمیم؟

گفت: نى! گفتمش چو مى ‏کشتى

گوسفند از پى اسیر و یتیم‏

 قرب حق دیدى اوّل و کردى

  قتل و قربان نفس دون لئیم؟

 گفت: نى! گفتمش چو گشتى تو

  مطّلع بر مقام ابراهیم‏

کردى از صدق و اعتقاد یقین

خویشى خویش را به حق تسلیم؟

 گفت: نى! گفتمش به وقت طواف

که دویدى به هروله چو ظلیم‏

 از طواف همه ملائکتان

  یاد کردى به گرد عرش عظیم؟

گفت: نى! گفتمش چو کردى سعى

از صفا سوى مروه بر تقسیم‏

 دیدى اندر صفاى خود کونین

  شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟

   گفت: نى! گفتمش چو گشتى باز

مانده از هجر کعبه دل به دو نیم‏

 کردى آنجا به گور مر خود را

 همچنانى کنون که گشته رمیم؟

  گفت: از این باب هر چه گفتى تو

 من ندانسته‏ ام صحیح و سقیم‏

 گفتم: اى دوست پس نکردى حج

   نشدى در مقام محو مقیم‏

 رفته و مکّه دیده آمده باز

  محنت بادیه خریده به سیم‏

  گر تو خواهى که حج کنى پس از این

   این چنین کن که کردمت تعلیم

شعر در مورد حج ، رفتن و نرفتن و حاجی و عمره و حج واجب و تمتع و امام حسین

شعر در مورد حج از امام خمینی

تا از دیـار هسـتی، در نیسـتی خـزیـدیــم/ از هر چه غیر دلبر ،از جان و دل بـریدیم

با کـاروان بـگویید :از راه کعـبه بـرگـرد /ما یــار را بـه مستی ،بیـرون خـانه دیـدیم

لبـیک از چــه گویـید‌،ای رهـروان غافل؟/لبـیک او بـه خـلوت، از جـام می‌شنیدیـم

تا چند در حجابید،‌ای صـوفیان محجوب؟/ مـا پـرده خـودی را در نیـستی دریـدیـم‌

ای پـرده دار کعـبه، بردار پـرده از پیش/ کز روی کعبـه دل، ما پـرده را کشیـدیم

ســاقی، بریـز بـاده در ســاغر حــریفـان/ مـا طعـم بـاده عشق، از دست او چشیـدیم

عشق از دیدگاه حافظ 

در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت

عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد

برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگَهِ راز

دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد

دیگران قرعهٔ قسمت همه بر عیش زدند

دل غمدیدهٔ ما بود که هم بر غم زد

جانِ عِلْوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت

دست در حلقهٔ آن زلفِ خَم اندر خَم زد

حافظ آن روز طربنامهٔ عشق تو نوشت

که قلم بر سرِ اسبابِ دلِ خُرَّم زد

۱۰ عکس با سایه شگفت انگیز - سیارک

عشق از دیدگاه اوشو

عشق مجازی اولین نردبان عشق حقیقی است......osHO

باگوان راجینش(اوشو)

معنی کلمه باگوان - (کامل متن)

راجنیش چاندرا موهان جین (به هندی:  (زادهٔ ۱۱ دسامبر ۱۹۳۱ – درگذشتهٔ ۱۹ ژانویه ۱۹۹۰) شناخته شده به آچاریا راجنیش و باگوان شری راجنیش و تازه‌تر اُشو؛ عارف، فیلسوف، گورو، مدرس دانشگاه هندی، و رهبر جنبش راجنیش بود که در مدت زندگی خود به عنوان یک عارف بحث‌برانگیز و رهبر جنبشی جدید مورد توجه قرار گرفت. اشو همواره بر ارزش مراقبه، ذهن آگاهی، عشق، جشن، شهامت، خلاقیت و شادی باکیفیت تأکید می‌کرد و باور داشت به سبب سیستم‌های اعتقادی، باورهای مذهبی و جامعه‌پذیری سرکوب شده‌اند. او روش‌های گوناگونی از مدیتیشن، همانند مدیتیشن پویا را به وجود آورد که به گفتهٔ او گونه‌ای تمرین مناسب برای انسان مدرن است.[۱] اشو در پایان دههٔ ۱۹۶۰ رویکرد باز تری را در رابطه با میل جنسی در انسان گسترش می‌داد که سبب شد به او لقب «سکس گورو» در هند و پس از آن در روزنامه‌های سراسر جهان داده شود، گرچه این رویکرد با سپری شدن زمان بیشتر پذیرفته شد.

در سال ۱۹۷۰ راجنیش زمانی را در بمبئی گذراند و هوادارانی با نام «سانیاسین‌های نوین» پیدا کرد. در این مدت او با گسترش تکنیک‌های روحانی‌اش، به سراسر هند سفر کرده و به سخنرانی می‌پرداخت. راجنیش از منتقدان جدی کمونیسم و بنیادگرایی مذهبی در هند بود. او همچنین از راه سخنرانی‌هایش دیدگاه‌های تازه‌ای در مورد آیین‌های مذهبی، عرفان و فلسفه ارائه کرد. در سال ۱۹۷۴ راجنیش به پونه رفت، جایی که در آن یک بنیاد و آشرام پدیدآوردند تا انواع گوناگونی از ابزارهای تغییر مذهب برای هندی‌ها و سایر بازدیدکنندگان خارجی ارائه شود. در اواخر ۱۹۷۰ تنش بسیاری بین حزب جاناتا در حکومت مورارجی دسای و جنبش نئوسانیاس درگرفت که سبب توقف گسترش آشرام شد.

در پی سفر اشو به آمریکا در سال ۱۹۸۱، بیشتر تلاش شد تا فعالیت پیروانش در آنجا متمرکز شود و راجنیش در مکانی معروف به نام «راجنیش پورام» در شهرستان واسکو از ایالت اورگن ساکن شد. بلافاصله ساکنین منطقه و حکومت ایالتی با جنبش وارد تعارض شدند و ردیفی از دعاوی قانونی در رابطه با ساخت و ساز آشرام و توسعهٔ بیشتر آن به راه افتاد که دورهٔ موفقیت آن را کوتاه ساخت. در سال ۱۹۸۵ به دنبال بازجویی از راجنیش در رابطه با اتهام‌های جدی‌ای همچون حملهٔ بیوترور راجنیشی ۱۹۸۴ و نقشهٔ قتل وکیل مدافع آمریکایی چارلز اچ ترنر، او مدعی بود که منشی شخصی او ما آناند شیلا و یکی از حامیان نزدیک او در این جرایم مقصر بوده‌اند و سپس از این اتهامات تبرئه شد. راجنیش بعدها در جریان توافق دادخواست آلفورد پلی (کندی پلی) از ایالات متحده اخراج شد. سال ۱۹۹۰ راجنیش دوباره به هند بازگشته و همان‌جا درگذشت.

تعالیم اشو تأثیر قابل توجهی بر تفکر جدید در غرب داشته و همچنین محبوبیت او پس از مرگ‌اش در حال افزایش است.

پس از مرگ اوشو سخنرانی های او تبدیل به 600 جلد کتاب شده است او نویسنده نبود واو پس از محی الدین عربی که 600جلد کتاب نوشته شده دارد اگر درعالم نویسندگی سیر میکرد فعالترین نویسنده دنیا پس از محی الدین عربی اوشو می باشد 

Osho.jpg

دریاب که  از روح جدا خواهی رفت

در پرده اسرار فنا خــــــــواهی رفت

می نوش ندانی از کجا امــــــــده ای

خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت 

رودخانه عشق هنوز در زندگی مردم جاری نشده است چرا انسان ها هر چه متمدن تر وبا فرهنگتر میشوند بیشتر بیشتر از عشق تهی میشوند برای اینکه نهر های عشق در وجود انسانها بوسیله دیگران مسدود شده اند عشق در درون هر انسان وجود دارد نباید انرا از جایی وارد کرد عشق همان اشتیاق به زندگی دردرون همه هست ولی توسط دیوارهایی بلند از هر سو احاطه گشته وقادر نیست خودش را متجلی کند اطراف ان پر از صخره ها وان نهر نمیتواند فوران بزند یک مجسمه ساز روی صخره ای مشغول بکار بود کسی امده بود ببیند یک مجسمه چگونه ساخته میشود اثری از مجسمه ندید اوفقط سنگی را دید که تکه هایی از ان تراشیده شده بود اوفرمود ایا مجسمه نمی سازی ان هنرمند گفت ان مجسمه پیشاپیش در درون این سنگ نهفته است نیازی به ساختنش نیست فقط اگر قسمت های زائد وبی فایده سنگ جدا شود انگاه مجسمه خودش را متجلی میکند مجسمه ساخته نمی شود فقط کشف میشود عشق نیز در درون انسانها نهفته است فقط نیاز به ان است که متجلی واشکار گردد موانع اساسی بر سرا راه عشق ساخته انسان هستند وگرنه رودخانه عشق خود را به اقیانوس میرساند رود گنگ از هیمالیا جاری میشود اما بدون هیچگونه کتاب راهنما یا نقشه ای کوها وصخره ها را میشکافد وبه اقیانوس میرسد چون رود زنده است انرژی دارد ولی اگر مانعی مانند سد که ساخته دست انسان است جلو رود  را بگیرد هرگز به اقیانوس نمیرسد ...

نخستین نکته این است که تاکنون تمام فرهنگ های انسانی با سکس با شهوت مخالف بوده اند این افکار زایش عشق را در انسانها نابود ساخته است حقیقت ساده این است که سکس نقطه شروع تمام سفرها به سوی عشق است مکان تولد سفر عشق منشا رودخانه عشق سکس است وهمه با ان دشمن هستند تمام مردان مقدس حمله ای به سرچشمه عشق دارند وما هرگز به این فکر نمیکنییم که این انرژی جنسی است که در نهایت به عشق مبدل میگردد با نگاه کردن به یک تکه ذغال هرگز به ذهنتان نمی اید که همین ذغال است که به الماس تبدیل میشود بین یک قطعه ذغال ویک الماس تفاوت اساسی وجود ندارد عناصر هردو یکی است با روندی که هزاران سال طول میکشد ذغال به یک الماس مبدل میگردد واین انرژی جنسی است که به عشق تبدیل میگردد ولی همه با ان مخالف هستند ونتیجه این است که نه تنها عشق در انها شکوفا نشده بلکه به دلیل همین مخالفت با سکس ذهن های انان بیشتر شهوانی وجنسی شده است تمام ترانه های ما تمام هنر ها ونقاشی ها حول محور جنسیت میگردد ذهن های ما حول محور جنسیت میگردد هیچ حیوان دیگری در دنیا همچون انسان جنسی نیست انسانها 24ساعته شهوانی هستند به دلیل دشمنی با سکس سکس همچون سرطانی در وجودشان رخنه کرده است واین مذهب است که در اصل مسئول چنین جنسیت گرایی بیش از اندازه در انسانها هستند

**مردی به نزد راماجونا رفت وبه او گفت میخواهد خدا را تجربه کند راماجونا از او پرسید ایا تاکنون عاشق کسی شده ای مرد پاسخ داد نه هرگز به این چیزهای پیش پا افتاده فکر نمیکنم من هرگز چیزهای پست را طالب نیستم من میخواهم خدا را تجربه کنم راماجونا دوباره پرسید ایا هیچگاه به عشق فکر نکرده ای مرد با تاکید تمام پاسخ داد من حقیقت را میگویم مرد بیچاره درست میگفت در دنیای مذهب عاشق بودن یک عدم صلاحیت است واو یقین میداشت که اگر میگفت عاشق کسی بوده ان پیر از او میخواهد تا خود را از قید او خلاص گرداند هنگامی که راماجونا برای بار سوم سوال را تکرار کرد سالک گفت مرا ببخش چرا یک سوال را بارها تکرار میکنی من عاشق کسی نبوده ام ومن میخواهم خدا را تجربه کنم انگاه راماجونا گفت پس تو باید مرا معذور بداری لطفا نزد دیگری برو تجربه من نشان داده است که اگر کسی مزه عشق راچشیده باشد ان عشق میتواند  چنان گسترش یابد که به خداوند برسد ولی تو هرگز عاشق نبوده ای ان وقت چیزی در درون نداری که رشد بدهی

این مخالفت با سکس را دور بیندازید سکس را مسرورانه بپذیرید قداست ان را تحسین کنیید وقتی مردی به زنش نزدیک میشود باید احساسی از حرمت وقداست داشته باشد گویی به پرستشگاه میرود ادراک من این است که انسان نخستین لمحه از فرا اگاهی از مراقبه را در لحظات عشق بازی داشته است در لحظات اوج جنسی یا ارگاسم ذهن از فکر تهی میشود واین تهی بودن ذهن سبب بارش سرور الهی میگردد.اگر ذهن بتواند از روند های دیگری از افکار خالی شود همان سرور میتواند بدست اید نظام یوگا وبی ذهنی از اینجا توسعه یافت که به مراقبه انجامید

میخواهم به شما بگویم که کسی که به مراقبه دست یافته بیست وچهار ساعته همان سروری را تجربه میکند که یک زوج در حین ارگاسم(انزال) تجربه میکنند وتفاوت اساسی بین این دو سرور وجود ندارد واین رابدانید که اگر سکس زغال باشد روزی الماس عشق از ان متجلی خواهد شد واین نخستین کلید است .دومین نکته اساسی که میخواهم در موردش با شمابگویم این است که تاکنون تمدن ها فرهنگ ها ومذاهب در ما سبب تقویت نفس egoشده اند که مامن احساس ((من هستم ))من هستم توسط افراد غیر مذهبی ادعا میشود هر چه ((من))فردی قویتر تر باشد ظرفیتش برای یکی شدن بادیگری کمتر است ان من دیواری در بین است .سارتر جمله ای شگفت انگیز دارد ((دیگری دوزخ است ))ولی توضیح نداد چرا دیگری دیگری است دیگری دیگر است زیرا که من من هستم تا زمانی که من من باشم دنیای اطراف دیگری است جدا ودور افتاده وتا وقتی که جدایی در میان باشد تجربه عشق ممکن نخواهد بود عشق تجربه یگانگی است عشق ان تجربه ای است که دیوارهای بین دونفر فرو ریخته ووجودشان با هم ملاقات کرده اند ویگانه ویکی شده اند وقتی این تجربه بین دونفر اتفاق افتد من انرا عشق میخوانم وقتی این تجربه بین یک نفر وتمامیت the wholeاتفاق بیفتد انرا خداگونگی میخوانم بنابر این میگویم که عشق نردبام است وخداگونگی مقصد نهایی این سفر است

اگر برای لحظه ای ساکت بنشینیم وبرای کاوش به درون بروید که این من چیست وکجاست در شگفت خواهید شد چون هرچه عمیقتر جستجو کنیید هیچ چیزی یافت نخواهید کرد فقط یک وجود تهی وسکوت عمیق را خواهید یافت اگر درونتان را بکاوید شما((من))را در جایی نخواهید یافت من فقط ترکیبی از انرژی های بسیار است در نهایت ((هیچی ))باقی خواهد ماند وعشق از این هیچی زاده میشود زیرا این تهی دیگر تو نیستی بلکه خدا است عشق میتواند فقط از تهی زاده شود وفقط یک تهی میتواند با تهی دیگر درامیزد زیرا بین دو تهی مانعی وجود ندارد بنابر این نکته دوم برای یاد اوری این است که وقتی شخصیت از میان میرود هست بودن دیگر یافت نمیشود انگاه انچه باقی میماند تمامیت انسان است نه ((من))وقتی چنین اتفاقی بیفتند تمام دیوارها فرو میریزد وان رودخانه عشق که در درون پنهان بود به بیرون فوران میزند این به مثال یک چاه است در ان پایین اب پیشاپیش وجود دارد نباید ان را از جایی وارد کرد فقط خاک وزمین باید کنده شود یعنی یک تهی میسازیم اب ازپیش درون زمین هست فضایی برای متجلی شدن میخواهد مشتاق یک تهی است به همین ترتیب عشق عمیقا در درون انسان ها وجود دارد انچه مورد نیاز است یک وجود تهی است ولی ما پر از ((من))های خودمان هستیم وبه یاد داشته باشید تا زمانی که ((من))خود را فریاد کنیید چاهی هستید پر از سنگ وخاک وجریان عشق از این چاه فوران نخواهد کرد

***مردی ماهی گیر صبح زود قبل از طلوع خورشید به رودخانه ای رسید درساحل به چیزی برخورد کرد که به نظر کیسه ای پر از سنگ می امد کیسه را برداشت تورش را درکناری نهاد ودر ساحل منتظر طلوع خورشید شد او منتظر دمیدن شفق بود کنار رودخانه نشست وسنگی از ان کیسه در اورد وبه میان رودخانه ارام پرتاب کرد در سکوت بامدادی صدای برخورد سنگ با اب برایش خوشایند بود لذا یکی یکی سنگ ها را از درون ان کیسه به درون رودخانه پرتاب کرد ناگهان خورشید به ارامی بالاامد واو اخرین سنگ را از کیسه در اورده در کف دست نگه داشت تا به میان رودخانه پرتاب کند وقتی در نور خورشید به انچه که در دست داشت نگاه کرد قلبش تقریبا ایستاد ونفسش بند امده بود یک قطعه الماس در دست داشت او یک کیسه از این الماس ها را به رودخانه پرتاب کرده بود .اما باز به نوعی ماهیگیری خوش اقبال بود هنوز یکی باقی مانده بود مردم عموما این قدر هم خوش اقبال نیستند تمام زندگی شان را طی میکنند وخورشید هرگز نمیدمد ان نور هرگز فرا نمیرسد وانان تمام الماس های زندگی را پرتاب کرده اند وپنداشته اند که انها قلوه سنگ بوده اند زندگی گنجینه ای گرانقیمت است ولی ما هیچ کاری به جز هدر دادن اسراف وبر باد دادنش با ان انجام نمیدهیم حتی پیش از انکه بدانیم زندگی چیست ان را هدر داده ایم میخواهم نکاتی در مورد گنج های زندگی برایتان بگویم ولی برای کسانی که ان راقلوه سنگ فرض کرده اند اینکه چشم هایشان را باز کنند وببینند که انها الماس هستند بسیار دشوار است ولی مهم نیست که چه مقدار ازگنج از دست رفته حتی اگر هنوز یک لحظه از زندگی باقی مانده باشد هنوز هم چیزی میتواند شناخته شود وکسب گردد

اگر چشمان درستی برای دیدن داشته باشی خواهی دید که نردبان رسیدن به الوهیت نیز از همین زندگی بر میخیزد ودر میان این بدن خاکی که از گوشت وخون استخوان است چیزی نهفته که ورای اینها است وان هرگز نمی میرد وان نادیدنی در دیدنی منزل دارد واین شعله جاودانی نورش هرگز خاموش نمیشود ما توسط کارهایی که میکنییم شکل داده میشویم در نهایت این اعمال ما است که ما را میسازد کارهایی که میکنییم رفته رفته خالق زندگی ها وروح های ما میشوند رفتار ما در زندگی تعین کننده جهت سفر روح ما است ولی تاکنون به نام مذهب فقط انکار ونفی زندگی را اموخته ایم واقیت این است که کل مذهب فقط مرگ گرا بوده است ونه زندگی گرا در هیچ کجا حرمت به گل زندگی یافت نمیشود در همه جا فقط تحسین وتمجید از گل های مرده وپژمرده وجود دارد گل هایی که به گور رفته اند میخواهم به شما بگویم که اگر قادر نباشید از انچه که پیش از مرگ وجود دارد مراقبت کنیید هرگز قادر نخواهید بود از انچه که پس از مرگ می اید مراقبت کنیید امادگی برای مرگ باید توسط تمام چیزهایی که در این جا ودر این زندگی وجود دارد صورت گیرد من دین را هنر زندگی کردن میخوانم مذهب نفی وانکار زندگی نیست بلکه باز کردن چشم ها به زندگی است دین فرار از زندگی نیست دین نامی است برای در اغوش کشیدن زندگی به طور کامل دین یعنی رویارویی تمام با زندگی ؟؟؟؟

مردمانی که به انسانها اموختند که با سکس مخالف باشند مسئول وسواس جنسی مردم هستند امروزه ما از سخن گفتن در مورد سکس میترسیم چرا ما این همه از این موضوع وحشت داریم ترس از این است که با سخن گفتن در مورد سکس مردم بیشتر وسواس پیدا کنند واین مفهومی کاملا اشتباه است این دنیا فقط وقتی از سکس رها میشود که ما قادر باشیم مکالمه ای معمولی وسالم در موردش داشته باشیم ما فقط از طریق درک کامل سکس است که میتوانییم به ورای ان برویم تا جایی که به سکس مربوط است انسان تاکنون بهتر از شتر مرغ عمل نکرده است مردم میپندارند با بستن چشم ها بر روی سکس یا نادیده انگتاشتن ان سکس از بین خواهد رفت ونتایج زیان بار این جنگ با سکس در سراسر دنیا مشهود است 98درصد از بیماری های روانی انسان به سبب سرکوب نیروی جنسی است در زن ها99درصد عصبیت ها وبیماریهای مربوط به ان به دلیل سرکوب جنسی است

اگر به ادبیات انساها نگاه کنییم ...اگر یک موجود فضایی از کرات دیگر به میهمانی زمین بیاید وبه ادبیات ما نگاه کنند کتاب های ما رابخوانند وشعرهای ما راگوش دهند ونقاشی های ما راببینند در شگفت خواهند شد انان از ایت تعجب خواهند کرد که تمام ادبیات وهنر ما حول محور سکس است چرا تمام اشعار وداستانهای انسانها از سکس اشباع شده است چرا روی جلد هر مجله تصویر زن برهنه قرار دارد چرا تمام فیلم ها انسانهای برهنه را نشان میدهند انان حیرت خواهند کرد که چرا انسانها به هیچ چیز دیگری غیر از سکس فکر نمیکنند وحیرت ان مهمان فضایی زمانی دوچندان میشود که با یک انسان ملاقات کند وبا اوسخن بگویند زیرا ان انسان فقط از روح از خداوند از بهشت ورستگاری سخن خواهد گفت ویک کلام هم در مورد سکس سخن نخواهد گفت در حالی که تمام محیط اطراف او سرشار از سکس است

انرژی جنسی در انسانها نیرویی بس عظیم تز برق است این نیرو حتی از انرژی اتمی نیز عظیم تر است این انرژی جنسی است که یک زندگی جدید خلق میکند انسانی تازه وان شخص میتواند یک مهاتما گاندی یک ماهاویرا یک گوتامبودا یک مسیح یک انشتین یک نیوتن باشد

این کشش عظیم سکس چیست؟البته اسراری در ان نهفته است که لازم است درک شود شاید انگاه قادر باشیم به فراسوی جنسیت برویم نخستین نکته این است که جاذبه سکس در وجود انسانها در واقع کششی برای سکس نیست در واقع این کشش یک خواسته جنسی نیست برای همین است که پس از هر امیزش جنسی انان به خود فرو میروند واحساس ناشادی وافسردگی میکنند انان میپندارند که چگونه از ان خلاص شوند زیرا چیزی در ان پیدا نمیشود شاید این جاذبه وکشش جنسی برای چیز دیگری باشد علت این جاذبه وکشش جنسی این است که انسانها به جز در تجربه جنسی در زندگی معمولی شان قادر نیستند به اعماق وجودشان دست پیدا کنند انان در زندگی روزمره تجارب گوناگونی چون خرید فروش معمله شهرت وپول ...دارند اما تنها تجربه امیزش جنسی است که انان را به ژرفترینعمق وجودشان نزدیک میکند در ان اعماق دو چیز برایشان رخ میدهد نخست در هنگام انزال نفس ناپدید میشود برای یک لحظه نفسی وجود ندارد و((منیت )) از بین میرود احساس من بودن برای لحظه ای از میان میرود دومین چیزی که رخ میدهد این است که برای یک لحظه زمان نیز وجود ندارد بی زمانی برمیخیزد واین همان اشراق است در تجربه اشراق زمان وجود ندارد در تجربه امیزش جنسی این دومین چیزی است که روی میدهد گذشته واینده ای نمی ماند زمان نیز برای لحظه ای محو میشود واین دوچیز مهمترین عناصر تجربه مذهبی هستند بی نفسی وبی زمانی ...واین عناصر دلیل وجود دیوانه وار به سوس سکس است این ولع جنسی ابدا برای بدن زن یا بدن مرد نیست ان ولع وشوق برای چیز دیگری است برای چشیدن بی نفسی وبی زمانی است ولی چرا این ولع برای بی نفسی وبی زمانی وجود دارد؟زیرا به محض اینکه نفس ناپدید شود لمحه ای از روح دیده میشود به محض اینکه زمان ناپدید شود لمحه ای از خداوند وجود خواهد داشت وان لمحه فقط برای یک لحظه است

انسان پس از هر عمل جنسی چون مقداری انرژی ازدست میدهد پشیمان میشود ولی پس از مدت کوتاهی باز هم همان ولع را احساس میکند در پس این ولع به یقین چیز دیگری نهفته است که باید درک شود در پس این ولع سکس یک تجربه مذهبی ومعنوی وجود دارد....اگر بتوانییم از ان تجربه اگاه شویم میتوانیم به فراسوی سکس برویم در فراسوی سکس آذرخشی میدرخشد ولی ان اذرخش از فراسوی سکس می آید

مایلم تاکیید کنم که این کشش قوی وتکرار شونده برای سکس برای تجربه کردن لحظه ای از حالت سامادیsamadhiفرااگاهی وبی ذهنی که با خود میاورد است وفقط وقتی میتوانید از سکس رها شوید که بدون آمیزش جنسی شروع به تجربه سامادی بی ذهنی کنید از همان روز شما از سکس رها خواهید شد اگر این تجربه که شخص توسط سکس به ان میرسد بتواند از راههای دیگر بدست اید ذهن انسان به طور خود کار از شتافتن به سوی سکس باز میماند وجهتی تازه را پی میگیرد برای همین است که میگویم انسانها نخستین تجربه فرا آگاهی وبیذهنی را در تجربه جنسی بدست میاورند ولی این تجربه ای بسیار پر هزینه است دوم اینکه این تجربه لحظه ای بیش دوام نخواهد داشت

اماهر چه بیشتر با سکس مخالفت کنییم بیشتر توسط ان به زنجییر کشیده میشویم زیرا قانون تاثیر معکوس بکار میافتد ومارادرقید سکس گرفتار خواهد کرد ایا همجنس بازی به جز در میان انسانهای متمدن درجایی دیگر هم وجود دارد یک انسان بدوی که در جنگل های دور افتاده زندگی میکند نمیتواند تصور کند که مردی با مرد دیگر معاشقه کند انان حتی تصورش را هم نمیتوانند بکنند من با قبیله های بدوی زندگی کرده ام وقتی به انان گفتم که در میان مردمان متمدن این روش ها معمول است حیرت کرده بودندنمیتوانستند باور کنند ولی در امریکا امار وجود دارد 35درصد مردان همجنس باز هستند در بلژیک هلند وسوئد باشگاهها وانجمن های همجنس بازی وجود دارند انان روزنامه خودشان راچاپ میکنند ومیگویند ممنوع کردن همجنس بازی توسط قانون غیر دموکراتیک وتخلف از حقوق بشر است این نتیجه جنگیدن با سکس است جامعه هر چه متمدن تر باشد روسپی های بیشتری در ان وجود دارد درمیان قبیله های کوه نشین تصور نمیکنند که زنانی هستند برای پول حرمت بدن خویش را میفروشند چه کسی مسئول این اوضاع است مسئولیت متوجه کسانی است که به انسانها اموخته اند سکس را سرکوب کنند با سکس بجنگند به سبب این سرکوب وفشار انرژی جنسی انسانها از سوراخ های دیگری نشت کرده است

***برای دیدن معابد خاجوراهو باگروهی از دوستان رفته بودم دیوار بیرونی معبد تندیس هایی بود که انواع مقاربت ها جنسی را نشان میدهد اما داخل معبد اثری از جنسیت وسکس نبود به دوستانم گفتم کسانی که ان معبد را ساخته اند مردمی با ادراک عمیق بوده اند ونشان داده اند کسانی که هنوز در حیطه سکس وشهوت قرار دارند حق ورود به معبد مقدس خداوند راندارند این معبد مرکزی برای مراقبه meditationبوده است

بنابر این امروز مایلم به شما بگویم که اگر بتوانییم سه چیز را درست کنیم سکس چیست جاذبه ریشه ان در چیست وچرا منحرف شده است انگاه ذهن میتواند به ورای ذهن برود .در زندگی انسان سکس عظیم ترین انرژی استولی انسان نباید در انجا متوقف شود سکس را باید به فراآگاهی تبدیک کرد سکس را باید درک کرد تا زندگی بدون اعمال جنسی رخ بدهد شناختن سکس رهایی از ان است رفتن به فراسوی ان است ولی انسانها با وجودی که در طول عمرشان تجارب جنسی بسیار دارند هیچ تلاشی نمیکنند تا درک کنند که امیزش به انان تجربه ای گذرا از سامادی میبخشد یک نگاه بسیار گوتاه به فراآگاهی وکشش عظیم سکس در این است

به شما میگویم که راههای اسانتری برای رسیدن به همین تجربه وجود دارد مراقبه تمرین هشیاری درست تمرینات یوگا همگی وسایل رسیدن به همین تجربه هستند ولی درک این نکته بسیار اساسی است که همین تجربه سبب جذب شماست

همگی ما بارها ذغال را دیده ایم دانشمندان میگویند ذغال در طول هزاران سال به الماس تبدیل میشود بین ذغال والماس در ساختار شیمیایی تفوتی وجود ندارد الماس یک تجلی دگرگون شده از یک قطعه ذغال است مایلم به شما بگویم که سکس ذغال است وزندگی بدون عمل جنسی الماس است زندگی بدون عمل جنسی چیزی در مخالفت با سکس نیست یک دگرگونی وتحول جنسی است کسی که با سکس مخالف باشد هرگز ممکن نیست به زندگی بدون سکس دست یابد

زندگی بدون سکس یعنی دستیابی به ان تجربه که در ان رفتار وکردار انسان همچون خدا شود زندگی انسان یک زندگی خدایی شود این یعنی دستیابی به تجربه الوهیت واین تجربه میتواند از طریق دگرگونی انرژی های انسان توسط ادراک بدست اید

دلیلی نیست که حقیقت زندگی را پنهان کنیم من فقط کسی رامذهبی میخوانم که شهامت رویارویی مستقیم با حقایق زندگی را داشته باشد از شما سپاسگذارم که با چنین عشق وسکوتی به من گوش دادید در پایان در برابر الوهیتی که در درون شما منزل دارد سر فرود میاورم لطفا ادای احترام مرا بپذیرید

وقتی عشق با مراقبه دیدار کند

 دیروز برایتان گفتم که تجربه ای که از لحظه انزال بدست میاید شامل دو عنصر است بی زمانی وبی نفسی زمان ازبین میرود ونفس محو میگردد وفرد وجود واقعی خودش را مشاهده میکند ولی این شکوهی گذرا وناپایدار است وفرد همواره مشتاق ان لمحه است ولی ان لمحه چنان زودگذر وناپایدار است که حتی از خودش خاطره ای اشکار باقی نمیگذارد که شخص چه چیزی را تجربه کرده است انچه باقی میماند یک اصرار است یک وسواس انتظاری جنون امیز برای تکرار ان تجربه وانسان تمام عمرش رادر این تلاش صرف میکند ولی فرد هرگز قادر نیست بیش از یک لحظه ان لمحه را داشته باشد این لمحه همچنیین از طریق مراقبه (مدیتیشن)بدست میاید برای رسیدن به معرفت فردی دوراه وجود دارد سکس ومراقبه سکس راهی است که توسط طبیعت تامین شده است حیوانات نیز انرا دارند اما حیطه انسان بودن روزی شروع میشود که دری بجز سکس را بگشاییم وان مراقبه است

حال نگاه کنییم که چه بر سر انسانها امده است انچه را که انسان سعی کرده است سرکوب کنند بیست وچهار ساعته در زندگی منتشر وپخش شده است ایا هرگز در مورد این واقعیت فکر کرده اید که هیچ حیوانی در تمام ساعات وتمام موقعیت ها احساس شهوت ندارند انسانها همچون حیوانات فصل یادوران جفت گیری ندارند درمیان حیوانات فقط انسان است که چهارفصل جنسی هستند این مصیبت چگونه عارض بشر شده است فقط یک دلیل وجود دارد انسانها کوشیده اند تا سکس را سرکوب کنند وسکس درعوض چون یک زهر در سراسر شخصیت انان منتشر گشته است نیچه زمانی جمله ای بسیار پرمعنی گفته است اوگفته که مذاهب کوشیده اند تا سکس را با مسموم کردن ان به قتل برسانند ولی سکس کشته نشد مسموم شده است بهتر بود که کشته میشد ولی اینک چیزها بدتر شده است

***سکس زندگی میکند ولی مسموم است همجنس بازی همان سکس مسموم شده است سکس در حیوانان نیز وجود دارد ولی همجنس گرایی فقط در انسان وجود دارد در حیوانان چنین چیزی وجود ندارد

اگر دنیا بخواهد از جنسیت گرایی رها شود دختر ها وپسرها باید بیشتر به هم نزدیک شوند پیش از انکه انرژی جنسی در انان به بلوغ برسد یعنی پیش از چهارده سالگی

ایا هرگز دقت کرده اید که حیوانات در برهنگی شان چه زیبا وشگفت انگیز هستند حیوانات حتی در برهنه بودنشان نیز معصوم وساده هستند انچه واقعا مورد نیاز است این است که مردم چنان ساده شوند که بتوانند معصوم ومسرور وبرهنه بایستندمانند ماهاویرا که برهنه وبی لباس برخاست مردم میگویند که او باکنار گذاشتن لباس پوشیدن را ترک کرد ولی من منکر این هستم میگویم که معرفت او چنان شفاف ومعصوم شد پاک همچون یک کودک که به سادگی برهنه ایستاد وقتی که هیچ چیز برای پنهان کردن وجود نداشته باشد انسان میتواند عیان وعریان یایستد تا زمانی که چیزی برای مخفی کردن وجود داشته باشد فرد خودش را می پوشاند  

**باید به کودکان مراقبه را اموخت اموختن مراقبه به مردم مسن رویکردی اشتباه است تمام تلاش ها باید برای اموزش مراقبه به کودکان باشد باید به کودکان اموخت که چگونه ارام با صفا وساکت بمانند وچگونه به وضعیت بی ذهنیNO-MINDبرسنداگر در خانه ها تسهیلاتی فراهم شود که انان بتوانند هر روز حداقل یک ساعت وارد سکوت شوند البته این زمانی ممکن است که شما والدین نیز همراه انان به مراقبه بنشینید یک ساعت نشستن در سکوت میباید در هرخانه اجباری باشد اگر در خوانواده ای یک ساعت سکوت اجرا نشود این خانه ای کاذب است روزی یک ساعت مراقبه کردن تا زمانی که فرد به چهارده سالگی برسد در مراقبه را بر او میگشاید دری که به ان وضعیت بی زمانی وبی نفسی را تجربه کند تا جایی که لمحه ای از روح را مشاهده میکند داشتن چنیین لمحه ای قبل از تجربه سکس اهمیت دارد این لمحه پایانی است بر زیاده روی افراطی در سکس درتمرین زندگی بدون عمل جنسی مراقبه نخستین گام است گام دوم عشق است باید عشق را از دوران کودکی اموزش داد تاکنون چنیین پنداشته شده که اموزش عشق منجی به دنیای سکس میشود ولی این ترسی بی اساس است اموزش سکس میتواند انسان را به عشق رهنمون کند ولی اموزش عشق هرگز به جنسیت گرایی نمی کشاند حقیقت درست عکس این است هرچه عشق بیشتری در درون فرد رشد کند انرژی جنسی بیشتری به عشق تبدیل میگردد

فرد هر چه از عشق خالی تر باشد ذهنیت جنسی بیشتری دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟فرد هر چه از عشق تهی تر باشد نفرت بیشتری دارد عشق برای انرژی های ما یک خروجی است عشق یک جریان است سازنده است رضایت میاوردوان رضایت بسیار عمیق تروبا ارزش تر از رضایتی است  که توسط سکس بدست میاید کسی که چنیین رضایتی را شناخته باشد هرگز بدنبال جایگزینی نمیگردد وبرای تشرف به عشق لزومی ندارد که فقط عاشق انسانها باشیم تشرف به عشق این است که وجود انسان عشق شده باشد عشق بخش درونی از شخصیت انسان است عشق ربطی به ارتباط ندارد ایا هرگز دقت کرده اید پس از اینکه قدری به کسی عشق نشان دهید موجی عظیم از ارامش تمام وجودتان را فرا میگیرد ویا باصفاترین لحظات رضایت در لحظات عشق بی قید وشرط است توان عشق ورزیدن باید در درون شما رشد کند عشق به گیاهان پرندگان حیوانات عشق به انسانها وعشق به بیگانگان وحتی عشق به کسانی که شاید ازشما هم بسیار دور باشند عشق به ماه وستارگان....عشق ومراقبه با هم ان دری را میگشاید که دروازه الوهیت است عشق به علاوه مراقبه مساوی با خداگونگی است وقتی عشق ومراقبه به هم میپیوندند الوهیت بدست میاید ثمره این دستیابی زندگی در تجرد است سکس جاری شدن انرژی به پایین است زندگی تجردی سفری سر بالا است عشق ومراقبه کلیدهای زندگی بدون عمل جنسی است اگر عشق ومراقبه هنوز در زندگی شما زاده نشده است زندگی شما تاکنون به هدر رفته است هنوز بدنیا نیامده اید امادرسن بالا عشق ومراقبه قدری شدیتر ودشوارتر است زیرا شما باید الگوهای جا افتاده در شخصیت خودتان را با پشتکاری قوی بشکنیید ومسیرهای تازه باز کنیید

الماس ورای جنسیت

کسانی که در مورد سکس تحقیقات کرده اند انان که عمیقا وارد ان شده اند کسانی که در زندگی بسیار تجربه دارند به این نتیجه رسیده اند که اگر مقاربت یک دقیقه به طول انجامد شخص دوباره پس از یک روز خواهان ان است ولی اگر سه دقیقه طول بکشد شخص تا یک هفته به ان فکر هم نخواهد کرد انان مشاهده کرده اند که اگر معاشقه هفت دقیقه به طول انجامد شخص چنان از سکس رها خواهد شد که ان فکر حتی تا سه ماه به تصورش نخواهد امد واگر این دوران بتواند سه ساعت طولانی شود شخص برای همیشه از سکس رها خواهد شد ولی تجربه فرد معمولا یک لحظه بیشتر طول نمیکشد حتی تصور کردن یک معاشقه سه ساعته نیز دشوار است

شاید تردید داشته باشید که تجربه ای که معمولا یک لحظه به طول میکشد بتواند سه ساعت به درازا بکشد من کلیدهای مشخصی را به شما میدهم که اگر به انها توجه کنیید سفر به سوی زندگی براهماچاری (زندگی بدون عمل جنسی)اسان تر خواهد شد

در طول امیزش جنسی شخص هر چه تنفس تند تری داشته باشد مدت امیزش کوتاه تر خواهد بود هر چه تنفس ارام تر واسوده تر باشد مدت امیزش بیشترخواهد بود اگر بتوانیید طوری منضبط شوید که تماما اسوده نفس بکشید مدت امیزش میتواند تا هر زمانی به طول انجامد هرچه تنفس بسیار اسوده شود اعماق جدیدتر معنی ها وادراک های تازه شروع به اشکار شدن خواهند کرد

نکته ای دیگر که باید به یاد داشت این است که اگر در حین امیزش هوشیاری شما به وسط دو چشم متوجه شود جایی که یوگاه ان را مرکز چشم سوم میخواند متمرکز شود مدت امیزش میتواند سه ساعت طول بکشد وچنان تجربه ای از امیزش است که میتواند انسان را در زندگی تجردی ریشه بدهد

براهماچاری از تکامل یافتن تجربه سکس بوجود میاید تا اینجا دو عامل برای داشتن تجربه عمیق جنسی راگفتیم تنقس فرد باید چنان اسوده باشد وچنان ارام باشد که گویی ابدا وجود ندارد وهوشیاری فرد باید در چشم سوم باشد نقطه میان دو ابرو است هرچه توجه بیشتر به این مرکز نزدیک باشد امیزش به طور خودکار عمیق تر خواهد بود وانگاه برای نخستین بار تشخیص خواهید داد که ان جاذبه برای امیزش نبوده است جاذبه برای سامادی (فرااگاهی) است حتی اگر بتوانیید یک لمحه داشته باشید حتی اگر اذرخش فقط یکبار بتابد وشما راهی را که در تاریکی پنهان بود میدیدید انگاه میتوانیید به اسانی طی وطریق کنییدبنابر این روزی که فقط یک لمحه ای از سامادی وبی ذهنی در سکس را داشتید هر چند هم زودگذر انگاه دیوارهای تاریک وکثیفی که سکس را احاطه کرده اند دیگر برایتان جذاب نخواهند بود وبزودی از ان بیرون خواهید امد

تاکنون دو دستورالعمل را بحث کردیم سومین نکته وضعیت ذهن است در روی اوردن به سکس باید طوری به سکس روی بیاورید که گویی رو به سوی محراب عبادت می اورید اگر ما به قداست به سکس روی بیاوریم میتوانییم به اسانی لمحه ای از الوهیت را دریافت کنییم من از شما تقاضا میکنم فقط در لحظات شادی به سکس روی اورید چون سامادی در این لحظات بدست میاید حتی اگر یکبار در سکس اشعه ای از سامادی بدست اید برای همیشه از سکس رها میشوید وشروه به تکامل یافتن در فرااگاهی میکنیید

در سامادی در اشراق فرد با کل در میامیزد وبا ان یکی میشود مقایسه بین سروری که از انزال حاصل میشود وسرور فرااگاهی غیر قابل قیاس است سکس یعنی اتحاد دو موجود کوچک ومحدود برای لحظاتی بسیار گذرا سامادی یا فرا اگاهی امیختنقطره است با اقیانوس بیکران هستی هیچ راهی برای مقایسه اینها نیست برای اندازه گرفتن عظمت این یگانگی با کل هیچ واحدی وجود ندارد بنابر این وقتی این یگانگی حاصل شده است دیگر سکس وامیزش ومیل جنسی کجا وجود دارد ولی بین سکس وفرااگاهی یک پل یک مسیر ویک سفر وجود دارد فرااگاهی اخرین پله بالای اسمان از همان نردبانی است که سکس نخستین پله ان است انان که با همین نخستین پله مخالفت میکنند ابدا به جلو پیشرفت نمیکنند شناختن یک قطره نخستین گام برای شناختن تمام اقیانوس است

تجربه خود من ودیدگاه من این است که یک ماهاویرا یا یک بودا یا یک مسیح یا یک کریشنا تصادفا زاده نشده اند زایش انان نتیجه اتحاد دونفر بوده است هر چه این یگانگی عمیقتر باشد ان فرزند فوق العاده تر وشگفت انگیزتر خواهد بود امروزه شرافت انسانی به قهقرا فرو میرود چون سکس قداست خود را از دست داده است دیگری علمی عاشقانه نیست دیگر عملی مقدس وارامش دهنده نیست سکس مرتبه ای خشن یافته است اگر یک هنرمند یک مجسمه ساز در حین ساختن مجسمه مست باشد ایا از او انتظار دارید که قطعه زیبایی از هنر خلق کند در همان نخستین لحظه انعقاد نطفه تمام نقشه زندگیش شکل گرفته است مادر جنگ جهانی اول سی ملیون ادم کشتیم در جنگ جهانی دوم 75ملیون ادم کشته شد روزی کسی از اینشتین پرسید در جنگ جهانی سوم چه اتفاقی خواهد افتاد اینشتین گفت که نمیتواند هیچ چیزی را در مورد جنگ جهانی سوم پیش بینی کند ولی میتواند در مورد جنگ جهانی چهارم چیزی را پیش بینی کند سوال کنند ه با تعجب پرسید این چگونه است اینشتین پاسخ داد که در مورد جنگ جهانی چهارم یک چیز قطعی است وان اینکه جنگ جهانی چهارمی در کار نیست تا وقتی که سکس مفهومی روحانی وجایگاهی معنوی پیدا نکند این نزاع ها وجنگ ها ادامه دارد وانسان همچون قاطری که در آسیاب به دور خودش میچرخد حرکت میکند وقادر نیست این چرخه را بشکند ودر گرداب سکس گرفتار شده اند واز ان رهایی ندارند  

پس لازم است که سکس رابشناسیم واین انرژی رامتحول کنییم ودیدم که کسانی که خودشان این مبحث رابرای من ترتیب داده گریخته اند وشروع به تبلیغات کرده بودند که من چنان چیزهای زننده ای راگفته ام که یقینا دین را به نابودی میکشاند ومردم را لامذهب مکند اما برانیید مردم به این سبب لامذهب هستند که تاکنون سکس را نشناخته اند جهل است که انسان را لامذهب میکند دانستن هرگز نمیتواند کسی را لامذهب کند زیرا مذهبی که زاییده جهل است حتی ان نوع ((مذهبی بودن ))نیز بی ارزش است دیانت فقط وقتی میتواند واقعی باشد که بر اساس شناخت است

درتجربه سکس سه سطح وجود دارد که مایلم در موردشان بحث کنم یک سطح سکس جسمانی است برای نمونه مردی نزدیزنی روسپی میرودتجربه ای که اودارد نمیتواند عمیق تر از سطح جسمانی باشد یاشخصی زنی را مورد تجاوز قرار میدهد در عمل تجاوز مرد نه میتواند قلب ونه روح دیگری را داشته باشد تجاوز فقط در سطح جسمانی رخ میدهد تجربه تجاوز نیز فقط جسمانی است تجربه اولیه سکس هرگز عمیق تر از سطح جسم نیست وانا هرگز تمامی سکس راتجربه نخواهند کرد اکثریت مردم در سطح جسمانی سکس مانده اند دراین رابطه اهمیت دارد بدانییم در کشورهایی که ازدواج بدون عشق صورت میگیرد سکس در سطح بدن راکد میماند نمیتواند عمیقتر از این پیشرفت کند ولی چنیین ازدواج هایی یک مزیت دارد در مقایسه باذهنیت بدن ثبات بیشتری دارد واین ازدواج ها ثبات بیشتری دارند وتا اخر عمر دوام میاورد درجوامعی که ازدواج بر اساس عشق است چون عشق از روی دل است وچیزی بی ثبات است طلاق امری غیر اجتناب است ازدواج متزلزل است زیراعشق نوعی مایع گونگی دارد اما بدن ثابت وخنثی است در ازدواج جسمس زندگی جنسی یک عمل تکراری ومکانیکی است وهرگز به سطحی عمیقتر وارد نمیشوند

سطح دوم سکس سطح روانی است ذهنی قلبی است تجربه جنسی انان قدری عمیقتر از از سطح جسمانی است ازدواج هایی که نخست عاشق میشوند ازاین نوع است درغرب این نوع ازدواج ها است وناپایدار است چون شما نمیتوانیید به ذهن متکی باشید ذهن امروز چیزی را میخواهد فردا چیز دیگری را درخواست میکند تجربه سکس در سطح روانی عمیق تر است وبرای همین است که تجربه سکس در غرب عمیقتر از شرق بوده است هرانچه روانشناسان غربی از فروید گرفته تا یونگ درمورد سکس نوشته اند به این سطح روانی از سکس مربوط است ولی ان سکس که من از ان میگویم در سومین سطح است چیزی که تاکنون نه در غرب ونه در شرق در باره ان بحث نشده است واین سومین سطح سطح روحانی سکس است در سطح روحانی نیز ثبات وجود دارد سکس روانی چون ذهن ناپایدار وجیوه گون است به سرعت تغیر میکند بنابر این ازدواج ها در غرب زود گسسته میشود متوسط پایداری ازدواج ها در غرب 2سال است جامعه در غرب دچار هرج ومرج است جامعه شرقی بیشتر بادوام است پس ثبات سکس روحانی مورد نیاز است تجربه ای که من از ان حرف میزنم ان سکس که من از ان میگویم سکس روحانی Spiritual Sexاست میخواهم معنایی معنوی به سکس بدهم واین فقط جنسیت معنوی است که میتواند عشق خوانده شود لحظه ای که سکس معنوی شود عشق میگردد

سوال-ما نمیتوانیم شما را به عنوان مرجعی در مورد سکس بپذیریم ما امده ایم تا در مورد خداوند از شماسوال کنییم وشما در مورد سکس با ما حرف میزنید پس لطفا از خداوند برای ما بگویید

جواب-شاید متوجه نباشید که پرسیدن در مورد خداوند از کسی که نمیتوانید حتی مرجعیت او را در مورد سکس تایید کنیید کاری عبث است ایا از کسی که هیچ چیز در مورد نخستین پ بنام مولا...

ما را در سایت بنام مولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 24526a بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 13:31