قول ثقیل

ساخت وبلاگ

مرحوم سید هاشم حداد - صبح توحید


 منظور از قول ثقیل در آیه "إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً"، چیست؟
 
پاسخ:
ثقل (سنگینی) کیفیت خاصی برای جسم است، و خاصیت آن این است که حمل چنین جسمی و جا به جا کردن آن دشوار است، و چه بسا همین کلمه در غیر جسم، مثلاً در امور معنوی هم به عنوان استعاره استعمال می شود، به عنوان نمونه می گویند درس امروز سنگین بود؛ یعنی تحمل آن برای فهم و درک شاگردان دشوار بود، و یا می گویند سخنرانی امروز که همه اش نظریه های علمی دقیق بود برای عوام سنگین بود که در این گونه تعبیرها کلمه سنگین در غیر جسم به کار رفته است. در امور معنوی که درک آن دشوار است و یا حقایقی در بر دارد که رسیدن به آن سخت است، و یا فرمان هایی را در بردارد که امتثال آن و مداومت بر انجام آن دشوار است، نیز به کار می رود.قرآن کریم که کلام الاهی است به هر دو اعتبار (درک معنا و فهم، و تحقق بخشیدن معارف) ثقیل است، اما از حیث فهم معنایش ثقیل است، برای این که کلامی الاهی است که پیامبر اسلام (ص) آن را از خدای متعال گرفته، و معلوم است چنین کلامی را نمی فهمد، مگر نفوس طاهر از هر پلیدی، نفوسی که از هر سببی قطع امید کرده و تنها به خدای سبحان که مسبب الاسباب است دل بسته؛ کلامی است الاهی و کتابی است عزیز که ظاهر و باطنی دارد، تنزیل و تأویلی دارد؛ تبیان برای هر چیز است، و سنگینی آن از حال و وضع رسول خدا (ص) مشهود بود، همه می دیدند که چه حالتی هنگام دریافت وحی به حضرتش دست می داد.و اما از حیث تحقق بخشیدن حقیقت معارفش، یعنی توحید و معارف اعتقادی و اخلاقیش را در خود پیاده کردن، آن قدر سنگین است که در بیان سنگینیش خود قرآن می‌فرماید: "لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی‌ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ..."؛[1] که کوه تحمل آن را ندارد تا قرآن بر او نازل شود، و اگر بر کوه نازل می‌شد کوه خاشع و از ترس خدا پاره پاره می‌ شد.قرآن کریم نه تنها به آن دو اعتبار سنگین است، بلکه به اعتبار پیاده کردنش در جامعه و دعوت مردم به این که مراسم دین حنیف را بپا دارند، و برتری دادن این دین حنیف بر سایر ادیان نیز سنگین است، شاهد سنگین بودنش مصائب و ناملایماتی است که پیامبر (ص) در راه خدا تحمل کرد، و آزارهایی است که برای خدا چشید که آیات قرآن هم گوشه ای از انواع اذیت ها و استهزاها که آن حضرت از مشرکان و کفار و منافقان دید حکایت کرده است. لذا این که می ‌فرماید:" إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا"، منظور از "قول ثقیل" همین قرآن عظیم است.بنابر این، اگرچه مفسران در تفسیر "قول ثقیل" هر کدام بیاناتی دارند که هر یک از نظریات ناظر به یکی از ابعاد مسئله است، ولی چنین به نظر می‌رسد که سنگین بودن این قول که منظور از آن بدون شک قرآن مجید است، از جهات و ابعاد مختلف است. سنگین از نظر محتوا، و مفهوم آیات؛ سنگین از نظر تحمل آن بر قلوب و دل ها؛ سنگین از نظر تبلیغ، و مشکلات راه دعوت؛ سنگین از نظر برنامه ‌ریزی و اجرا و... .[2]

حضرت سيد هاشم حداد
 
مرحوم حاج سید هاشم حداد

تولد و والدين
جناب حاج سيد هاشم موسوي حداد در سال 1318 ق. در کربلا چشم به جهان گشود.پدرش سيد قاسم و مادرش زني از قبيله جنابي هاي کربلا به نام هديه مي باشد.جدش سيد حسن از شيعيان هند بوده و به کربلا مهاجرت کرده است. در آنجا به سقايي مشغول و به حيا و پاکدامني زبانزد بوده است. شاز حکايتهاي عبرت آموزجد ايشان آنکه:اعراب غيرتمند اطراف کربلا بعضي اوقات زنان خود را به همراه آقا سيد حسن به کربلا مي فرستادند تا لوازم مورد نياز را تهيه کنند.در تمام راه تا شهر کربلا حتي يک بار هم بي اختيار نگاه سيد حسن به آنها نمي افتاد و اين نشان از شدت احتياط و توجه وي داشت. ايشان در کربلا خانه ايي را سقايي مي کرد به قدري در هنگام آب رساني خويشتن دار بود که از وقت داخل شدن به منزل تا خارج شدن سرش را به طرف ديوار بر ميگرداند تا زني را نبيند خواه در آن منزل کسي باشد يا نباشد.
 
تحصيل
عارف فرزانه حاج سيد هاشم پس از رشد و شکوفايي، در همان کربلا مشغول تحصيل شد. درسهاي طلبگي را تا سيوطي خواند. سپس راهي ديار مولي الموحدين، اميرالمؤمنين عليه السلام شد. ؛ تا علاوه بر تحصيل، از محضر عارف کامل و بي بديل، ميرزا علي قاضي طباطبائي تبريزي، استفاده و همچنين در مدرسه هندي نجف خدمت کند.
ملاقت با استاد
يکي از بزرگان مي فرمود:از خود آقا سيد هاشم حداد شنيدم که فرمود مضطرب و سرگردان بودم و براي يافتن استادي که در مدرسه هندي تدريس داشت و معروف به ميرزا علي آقا قاضي بود به نجف اشرف رهسپار شدم وقتي داخل مدرسه هندي شدم، نگاهم به سيدي افتاد که در روبروي در ورودي نشسته بود.به محض نگاه کردن به وي اضطراب از دلم رفت.آيت الله تهراني مي نويسد:ايشان پس از ورود به مدرسه هندي بي اختيار به سوي علامه قاضي رفته و پس از سلام دستش را مي بوسد و آيت الله قاضي نگاهي به او کرده، مي گويند: سيد هاشم! رسيدي؟
وي در آن مدرسه حجره اي گرفته و از آن موقع شاگردي در نزد استاد را شروع کرد. وي تا پايان عمر آيت الله سيد علي قاضي تحت تربيت آن فرزانه عصر بود.سيد هاشم در مدرسه هندي در حجره اي ساکن بود که سيد بحرالعوم در آن ساکن بوده است.علامه قاضي بسيار به حجره ايشان مي آمدند و گاهي مي گفتند امشب حجره را خالي کن که مي خواهم تنها در آن بيتوته کنم. اين خود نشان از نورانيت اين حجره شريف دارد و خداوند توفيق سکونت در آن را نصيب حاج سيد هاشم کرده بود.مرحوم سيد هاشم حداد يکي از شاگردان برگزيده اخلاقي آيت الله سيد علي قاضي بود .وي پس از استفاده و خوشه چيني از خرمن معارف و علوم با توشه اي از تهذيب و معنويت به ديار خود، کربلاي حسيني، بازگشت کرده و در آنجا تشکيل خانواده داده و به شغل نعل بندي پرداخت.
 
مهارت در علوم
موحد کبير آقا سيد هاشم حداد در علوم عرفانيه و مشاهدات ربانيه، استاد کامل بود و بسياري از کلمات محيي الدين عربي را رد و به اصول آن اشکال مي نمود.از مشکل ترين مطالب و « منظومه» حاجي و «اسفار» آخوند و «شرح فصوص الحکم» و «مصباح الانس» و «شرح نصوص» اگر از ايشان سئوال مي کرديديد مي ديديد در چه افقي هستند.
جامعيت آيت الله قاضي
جناب حداد مي فرمود:مرحوم علامه قاضي يک عالمي بود که از نظر فقاهت، فهم روايت و حديث، تفسير و قرائت قرآن بي نظير بودند. و در مجالس که شرکت مي کردند کمتر قاري قرآني بود که جرأت خواندن پيدا کند چرا که اشکالات تجويدي و قرائتشان را مي گرفت.ايشان مي فرمود: از صدر اسلام تا کنون کسي به جامعيت علامه قاضي نيامده است.
 
برخي حالات عرفاني
آقا سيد هاشم حداد در باره برخي حالات خود مي گفت:بعضي وقتها چنان سبک و بي ثر مي شوم؛ همانند پر کاهي که روي هوا مي چرخند و گاهي چنان از خودم بيرون مي آيم که گويي همچون ماري هستم که پوست عوض کرده، من چيزي ديگرم و بدن و اعمالش چيزي ديگر، همچون پوست مار که اگر کسي نداند پندارد خود مار است.در هر لحظه علومي بسيار عميق و بسيط و کلي بر من مي گذرد و چون لحظه اي بعد بخواهم به آن توجه کنم مي يابم که فرسنگها از من دور شده است.
بسيار شده که به حمام رفته ام و موقع بازگشت لباس را وارونه پوشيده ام. موقع رفتن به حمام، حمامي اشياء و پولها را مي گرفت و موقع بازگشت پس مي داد.روزي پولهايم را به او دادم و پس از حمام کردن درخواست پول را نمودم شاگرد حمامي که بجاي حمامي نشسته بود گفت چقدر بود گفتم دو دينار گفت ولي اينجا سه دينار است. گفتم مرا معطل نکن يک دينارش را بردار و دو دنيار را به من بده، حمامي که متوجه شده بود، آمد و جوياي جريان شد. سپس گفت من خودم سه دينار از او گرفتم، همه را به او بده. به حرفهاي اين سيد هيچ وقت گوش نکن که معمولا گيج است ! و حالش خراب مي باشد.
باز جناب سيد هاشم حداد نقل کردند:دختر دو ساله اي داشتم که از دنيا رفت. در آن زمان بنده حالي داشتم که مرگ و حيات را تشخيص نمي دادم و برايم مساوي بود.چون جنازه را به همراه پدر زنم براي غسل و کفن و دفن برديم، من گريه نمي کردم؛ ولي او خيلي گريان بود و مي گفت: اين پدر عجب سنگ دل و بي رحم است و به همين علت مدتي با بنده قهر بود.
جناب حداد نوه اي نيز داشتند، که شبيه مرحوم علامه قاضي بود و بسيار به او علاقه داشت.اين کودک نيز به علت بيماري که در اثر مشکلات و سختي هاي زندگي بوجود آمده بود از دنيا رفت و آقا بدون اختيار اشکشان سرازير مي شود.علامه تهراني مي گويد: به آقا گفتم مگر ميل به حيات اين طفل نبود تا خداوند اراده حيات کند و مرگ را برگرداند. فرمودند: آري! اما بعضي اوقات امر از آن طرف غلبه مي کند و ميل و اراده را از ين طرف مي ربايد.
 
شرايط زندگي
حاج سيد هاشم حداد، زندگيش با فقر و سختي مي گذشت.حدود دوازده سال در منزل پدر زن خود زندگي مي کرد. چنان زندگي زاهدانه داشت که مي گويد ما زيرانداز و روانداز نداشتيم و در سرما براي گرم نگهداشتن خود، نيمي از زيلوي کف پوش اتاق را به روي خود مي انداختيم.
ايشان با جديت مشغول کار بود؛ ولي مراجعه فقيران و نسيه دادن به مشتريها که گاهي بر نمي گرداندند و نصف کردن در آمد با شاگرد خود، چيزي براي وي باقي نمي گذاشت.حال ايشان به گونه اي بود که نمي توانست بر خلاف اين رويه عمل کند؛ چرا که استفاده از محضر استاد عارف علامه قاضي چنين اجازه اي به ايشان براي جمع مال و رد فقير و نسيه ندادن به ايشان نمي داد.
ايشان به نيازمندي که مي رسيد، دست در جيب مي کرد و بدون شمارش پول مي داد و گاهي هر چه داشت به آن مستمند مي داد.از خدمت کردن به دوستان بسيار خوشحال مي شد و از هيچ کاري چه تهيه کردن غذا، شستن ظرف ها و جارو کردن اتاق فروگذار نمي کرد. در هديه دادن دست بازي داشت و به دوستان هر چه بود مي داد. سجاده، تسبيح، انشگتر. به طور معمول از فروشندگان فقيري که کنار صحن مي نشستند، خريد مي نمود و هميشه از عطر استفاده و اغلب در اتاقش عود روشن مي نمود. غذايش نان با کمي سبزيجات بود.
 
نيايش
شبها که معمولا همه خواب بودند حاج سيد هاشم حداد به نيايش مي پرداخت.شبها تقريبا خواب نداشت؛ با صوتي دلربا قرآن مي خواند و به قرائت قرآن با صداي حزين بسيار علاقه مند بود. اول شب کمي استراحت مي کرد و سپس براي مناجات بر مي خاست؛ چهار رکعت نماز مي گذارد، که مدتي طول مي کشيد. سپس رو به قبله حال تفکر و توجه مدتها مي نشست. سپس قدري استراحت مي نمود و دو باره نماز مي خواند. تا نزديک اذان صبح، همين رويه ادامه داشت.
علامه تهراني مي گويد:در ماه رمضاني که خدمت جناب حداد بودم در جلساتي که شبها داشتند، يکي از شاگردان ايشان که در مکاشفه برايش باز بود؛ بسيار منقلب بود و شور و وله و آتش داشت.چنان مي گريست، که ديگران را تحت تأثير مي گذاشت و گريه هايش از ساعت مي گذشت. چشمانش سرخ و متورم مي گشت. يک بار جناب حداد به بنده فرمود:سيد محمد حسين اين گريه ها و اين حرقت دل را مي بيني؟ من صد برابر او دارم؛ ولي ظهور و بروزش به گونه ديگر است.
علاقه به شعر
سيد هاشم به شعر علاقه مند بود و اشعار مغربي، مولوي، ابن فارض و گاهي حافظ و بابا طاهر را ميخواند. وي گاهي کتاب فتوحات مکيه محيي الدين عربي را مطالعه مي نمود و با حال خود تطبيق مي کرد در بعضي مراحل اشکالي نمي ديد و مي گذشت و در برخي اشکالي بر آن داشتند و در آن مسئله چند روزي تأمل مي کرد تا حقيقت را بيابد و با حال خود مي سنجيد و سپس آ نرا رد يا قبول مي کرد.
 
ديدار دو يار
هميشه گفتگوي بزرگان زباني نيست و بسيار مي شود، که با دل با هم راز ها دارند و سخن ها مي گويند.عارف بالله، سيد هاشم حداد، در سفر قم به ديدار علامه طباطبائي مي روند و پس از سلام و معانقه و احوال پرسي مجلسشان حدود يک ساعت طول مي کشد، که هيچ سخن و گفتاري رد و بدل نمي شود و هر دو بزرگوار ساکت بودند.البته اين ظاهر امر است. اما در باطن و آنچه از تماشاي چهره همديگر استفاده ميکردند، حقايقي است که از افق فکر و علم ما خارج است و جز خداوند و رسول و اولياي او کسي مطلع نيست.
 
بر ملا شدن سر
کتمان سر، و به اصطلاح کتوم بودن، يکي از شرايط و ويژگيهاي پويندگان راه حقيقت است. شاگردان مکتب توحيد اگر سر را هويدا کنند، گرفتار شوند و چه بسا سالها در معنويت عقب بيفتند.
استاد کامل ميرزا علي آقا قاضي به حاج سيد هاشم حداد مي گويد:سيد هاشم! سر را فاش مکن که گرفتار مي شوي! روزي مي رسد، که از اطراف و اکناف بيايند و عتبه درت را ببوسند. من در تمام مدت عمر يک بار آن هم در حقيقت به واسطه محذور و حيا سري را فاش کردم و تا کنون که ده ها سال از آن مي گذرد، گرفتار آنم.
 
پس کي نماز مي خواني؟
در زماني که جناب سيد هاشم به ايران سفر کرده بود، شهيد مطهري با ايشان ملاقات خصوصي داشت. ساعتي با هم بحث مي کنند.موقع برگشت، شهيد بزرگوار با شادابي مي گويد: اين سيد حياتبخش است.در ديدار بعدي، استاد مطهري از ايشان درخواست دستورالعمل مي نمايد. سيد عارف نيز دستوراتي به ايشان مي دهد.اين ديدارهاي پر خاطره مي گذرد تا اينکه شهيد مطهري سفري به عتبات عاليات مي کند. در آنجا چند بار به خدمت حاج سيد هاشم مي رسد.استاد مطهري مي گويد:يک بار که به ديدن ايشان رفتم از من سؤال کردند: نماز را چگونه مي خواني؟ گفتم با توجه کامل به معاني و کلمات آن، نماز را ميخوانم.ايشان فرمودند: پس کي نماز مي خواني؟ در نماز توجه ات فقط به خدا باشد و به معاني توجه مکن.حضرت سيد هاشم به شهيد مطهري علاقه مند بود و وقتي خبر شهادت ايشان را شنيد، متأسف گرديد.
 
نترس! همه جا با توام
روزي حاج حبيب سماوي جواني را که زير نظر او تربيت مي شد و حالات خوشي پيدا کرده و اهل مکاشفه گشته بود؛ به نزد عارف فرزانه حاج سيد هاشم مي آورد، تا به دست استاد بسپارد.جوان از مکاشفات قوي خود سخن مي گويد که مرا به مراحل صعود مي دهند؛ که از شدت جلال تحمل آن برايم سخت است و ترس مرا فرا مي گيرد و چه بسا اين ترس موجب توقف و عدم حرکت من مي گردد. حضرت حداد فرمودند: هيچ خوف نداشته باش! هر جا مي خواهند ببرند. من با تو هستم.
 
اسرار سفر
مرحوم آيت الله انصاري همداني در سالهاي آخر عمرشان با اينکه بيماري داشتند سفري به پاکستان مي نمايند .از آقا سيد هاشم حداد اين موضوع پرسيده شد. فرمودند: سفر اين بزرگوار دو گونه است: يا اينکه در آن نواحي عاشق دلسوخته اي است که درمان درد هجران او در عالم توحيد به دست اين مرد مي باشد. خداوند او را مأمور مي کند که از آن دلسوخته دستگيري نمايد و يا به اين علت است که بناست در آن منطقه عذابي فرود آيد.خداوند اين بنده را امر مي نمايد که از آن محل عبور کند و به برکت نفس رحمانيه اين بنده، خداوند عذاب را از اهل آنجا بر مي دارد.
 
فروتني
روزي آقاي حداد بيمار مي شود. وي را براي معاينه به نزد پزشک مي برند. دکتر ميگويد اين سيد قلبش به شدت در فشار است. جوياي علت مي شود. دوستي که همراه ايشان بوده، به مزاح مي گويد اين سيد اموال بسيار داشته که همه به غارت رفته است و از اين جهت غصه دار مي باشد.دکتر که مشغول معاينه است مي گويد: اي سيد! چرا غصه داري! غم مخور! دنيا اين قدر هم اهميت ندارد که انسان بواسطه از دست رفتن مالش سلامتي خود را بدهد.شما سيد هستي و خداوند عمر طولاني به شما عنايت کرده است. چند روزي هم مالت تلف شود؛ اين که غصه ندارد.سيد هاشم همين طور به سخنان دکتر گوش مي داد و هيچ نمي گفت. فقط در موقع بازگشت به دکتر گفت از نصايح مشفقانه شما متشکرم.
 
مقام صبر
مادر زن حاج سيد هاشم يکي از زنان نيرومند، پرخاشگر و تندخو بود و بسيار سيد هاشم را اذيت مي کرد.وي روزي به خدمت علامه قاضي مي رسد و مي گويد:آزار زباني و کارهاي مادر زنم بي حد شده است و صبر من نيز تمام؛ مي خواهم که اجازه بدهيد، زنم را طلاق دهم.ايشان فرمودند: آيا همسرت را دوست داري؟گفتم: بله.فرمودند: زنت نيز تو را دوست دارد؟گفتم: آري.فرمودند: هرگز راه طلاق نداري! برو و صبر پيشه کن! تربيت تو به دست زنت مي باشد.جريان گذشت و بنده طبق دستور استاد عمل مي نمودم؛ تا اينکه يک شب تابستاني که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم؛ مادر زنم از شدت گرما لب حوضچه نشسته و بر روي پاهايش آب مي ريخت.
با ورود من، ناسزا و فحش شروع شد. بنده هم تا اين وضعيت را ديدم، داخل اتاق نرفتم و از راه پله ها به سوي بام حرکت نمودم. ولي او دست بردار نبود صدايش همين طور بلند و بلندتر مي شد؛حتي همسايه ها نيز مي شنيدند.تا اينکه صبرم تمام شد. کلام استادم در مقابل ديدگانم بود. بي آنکه جوابي بدهم، به پايين آمده از خانه خارج شدم.در کوچه و خيابان بدون هدف و ناراحت مي گشتم؛ ناگهان حالتي نوراني پيش آمد و دري بر رويم باز شد؛ ديدم من دو تا شده ام يکي سيد هاشمي که مورد ناسزا و فحش واقع شده و ديگري من که بسيار عالي و مجرد مي باشم و نه ناسزا به او گفته شده و نه به او مي رسد.اين اولين تجردي بود که در کربلا برايم پيدا شد. و اين در برايم باز نشد مگر به خاطر تحمل و صبر و اطاعت از استاد، که اگر نبود، آن غمناکي ها و پريشاني ها همچنان بود .
 
غصب منزل
در زندگي اوليا خدا رموز بسيار نهفته است .سيد عارف حداد، منزلي داشت که آن را پدر همسرش به خاطر علاقه اي که به سادات داشت به دخترش هبه کرده بود.پس از فوت، شوهر خواهر زن حداد به نام حاج صمد دلال که فردي ثروتمند بود وصيت را انکار نمود و ميان اين منزل کوچک ديواري را با کمک حکومت بنا نمود به طوري که منزل جناب حداد در ورودي و دستشويي نداشت و خانواده ايشان به وسيله نردبان رفت و آمد ميکردند.مرحوم قاضي از غصب نيمه اين منزل، و سپس ساختن و تحويل دادن آن به ايشان خبر داده بود.
 
مقام توحيدي
جناب حداد روزي با دوستانش به سمت کاظمين در راه بودند.در بين راه راننده براي گرفتن کرايه به ايشان مراجعه کرد.سيد هاشم مي گويند ما پنج نفر هستيم.راننده مي گويد شما شش نفريد. حاج سيد هاشم باز مي شمارد و مي گويد نه خير! ما پنج نفر هستيم. دوستان ايشان متوجه جريان مي شوند، ولي حرفي نمي زنند تا ماجرا کشف شود.راننده باز اصرار ميکند و او نيز حرف خود را مي زند.راننده مي گويد آخر تو خودت را حساب نمي کني ولي ايشان چنان غرق عالم توحيد بوده که نمي توانسته خود را به حساب آورد. تا اينکه دوستان از ايشان خواهش مي کنند که شما خودتان را هم حساب کنيد و اين راننده درست مي گويد و مي خواهد کرايه شش نفر را بگيرد.وي نيز براي اينکه خواهش دوستان را رد نکند، کرايه شش نفر را مي دهد.خودشان مي فرمودند: در آن موقعيت به هيچ وجه نمي توانستم خودم را به حساب آورم و آن کرايه را نه عيني که جهت تعبد سخن دوستان دادم.
مفسر الهيعلامه تهراني مي فرمود:در مدتي که استاد در مشهد مشرف بودند؛ به بنده فرمودند تفسير سوره توحيد بگوييد.بنده که نه مطالعه اي و نه کتابي همراه داشتم، تفسير را شروع نمودم. فکر مي کردم در همان جلسه تمام مي شود؛ ولي يازده جلسه طول کشيد و حيران بودم؛ مطالبي که نه خوانده ام و نه گفته ام و نه شنيده ام بيان مي شود.معلوم بود که جناب سيد هاشم تصرف نموده و القاء مي نمايند و بنده همچون بلندگويي مي باشم که آن معاني را ابراز مي کند. افسوس مي خورم که چرا در آن زمان تفسيرها ضبط نشد.
 
نورانيت شيخان
مرحوم آقاي حداد از قبرستان شيخان قم بسيار خشنود بودند و مي فرمودند بسيار پر نور و برکت است و خدا مي داند، چه نفوس پاک و طيبي در آن مدفون است.پس از قبر حضرت معصومه عليها السلام که فضاي قم و اطراف آن را نوراني و سبک کرده است و به واسطه برکات آن بي بي، گويي خستگي از زمين قم برداشته شده است؛ هيچ مکاني در قم به اندازه اين قبرستان، نوراني و با رحمت نيست و سزاوار است، طلاب بيشتر توجه داشته باشند و نگذارند اين آثار محور و دستخوش فراموشي شود.
عنايت الهي
آقا سيد هاشم حداد نقل مي کردند :در زماني که ساکن منزل پدر زنم بودم، يک شب که براي تهجد بلند شدم، کاسه چيني پر از آب خنک در بالاي سرم بود. بدون اختيار پا به روي کاسه گذاشتم و شکست.من تکاني خوردم که اي واي! فردا مادر زنم چه بلايي بر سر من مي آورد. همين که ذهنم گذشت، ديدم کاسه درست گشت و تمام آبهايش به درون کاسه برگشت.
علامه تهراني مي گويند:يک روز با ماشين دوستي به همراه جناب حداد به جايي مي رفتيم.در بين راه چون آن دوست در دانشگاه تهران کاري داشت، در کناري ماشين را نگه داشت و به دنبال کارش رفت. آقا در اين حين خيلي خوشحال شدند و فرمودند:عجب جانهاي مستعدي از جوانان، در اين محيط مي باشد! حيف است که انسان نمي تواند لب بگشايد و از اسرار و مخفيات پرده بر دارد!
يا صاحب الزمان
آقا سيد هاشم در گفتارشان و تغيير از حالتي به حالتي کلمه يا « صاحب الزمان » را خيلي بر زبان جاري مي کردند.يک روز فردي از ايشان پرسيد. آيا شما خدمت حضرت ولي عصر ارواحنا فداه رسيده ايد فرمودند:کور است هر چشمي که صبح از خواب بيدار شود و در اولين نظر نگاهش به امام زمان نيفتد.
 
نصايح
راه معنويت، ايثار و از خود گذشتگي مي خواهد.اما بعضي از رفقاي ما سستي مي کند و حاضر به انفاق نيستند و لذا متوقف مي مانند.من براي ملاقات و ديدار آنها زياد به کاظمين مي روم و شبها و روزها ميمانم اما اين کافي نيست. زيرا در مجالس انس پيوسته ذکر جمال مي شود و نشاطي حاصل مي گردد. اما همين که بخواهم گوشي از کسي بگيرم، همه فرار مي کنند و کسي باقي نمي ماند.بالاخره بدون جلال که کار تمام نمي شود. و لذا من در کار بسيار از آنها متحيرم. آنگاه با چه لطايف الحيلي و چه رمزهايي که نه کاسه بکشند و نه دست بسوزد بايد بعضي از اوقات، آنان را وادار به امر خلاف ميلشان کنم تا في الجمله تمکين پيدا نمايند و راهشان استوار گردد.
همچنين مي گفتند :در هر حال با خدا معامله کن. به اين معني که معامله با خلق خدا، معامله با خدا است. بايد متوجه بود که عيال و اولاد و همسايه و شريک و مأمومين مسجد همه مظاهر اويند.اگر با مردم يا با فرزندان خود دعوا مي کني ظاهري و غير واقعي بکن که نه خودت اذيت شوي و نه به آنها صدمه اي برسد. اگر جدي دعوا کني، براي طرفين صدمه دارد. عصباني جدي هم براي تو ضرر دارد و هم براي طرف.تو که از دست مردم فرار مي کني براي آن است که اذيت آنها به تو نرسد، يا اذيت تو به آنها نرسد. صورت دوم خوب است نه صورت اول و صورتي بهتر نيز هست و آن اينکه خود و ديگران را نبيني.باز از سخنان اوست که:فرزندان و اهل بيت را عادت دهيد که بين الطلوعين بيدار باشند. دعاها و توسلات خوب است ولي بايد انسان اثر را از خدا بداند و از خدا بخواهد.
 
دام هاي سير الي الله
آقا سيد هاشم حداد مي فرمود:روزي براي ديدن شخصي در کاظمين به مسافرخانه اش رفتم، ديدم پس از تعداد زيادي که به حج رفته بود باز عازم سفر حج مي باشد، به وي گفتم: تو که هر روز کربلا مي روي، مشهد مي روي، مکه مي روي، پس کي به سوي خدا مي روي، وي خوب حرف مرا درک کرد ولي خود را به ناداني زد و با خنده اي درخواست دعاي سفر از من کرد و رفت.
بعضي از مردم حتي برخي از کساني که ادعاي سلوک دارند مقصود واقعيشان از اين مسافرتها خدا نيست و براي انس ذهني به مدارک خود و سرگرمي با گمان و خيال و پندار و شايد براي به دست آوردن مدتي مکان خلوت با همراه و يا دوستان خود به آن مکانهاي مقدس مسافرت مي کنند! و چون به دنبال خدا نرفته و نمي خواهند بروند، از آن مشرب توحيد نمي نوشند و از آب ولايت جرعه اي بر کامشان ريخته نمي شود و تشنه کام باز مي گردند.به همان حکايات و احوال اوليا سرگرم و با اشعار عرفاني و دعاها و مناجاتهاي صوري بدون محتوا عمر خودشان را به پايان مي رسانند.
 
اجابت دعوت حق
عارف کبير و موحد بي نظير جناب سيد هاشم حداد به بيماري مبتلا شد و نزديکان هر چه تلاش کردند سودي نکرد خود آقا مي فرمود: حال من خوب است شما چرا اينقدر خود را به زحمت مي اندازيد. ولي نزديکان تحمل نداشتند. ايشان را در بيمارستان کربلا بستري کرده تحت معالجه طبيب مخصوص خودشان، سيد محمد شروقي قرار گرفت.
روز دوازدهم رمضان حدود سه ساعت به غروب آقا مي فرمايد: مرا مرخص کنيد! سادات در منزل، منتظرم مي باشند.دکتر مي گويد: امکان ندارد.آقا مي گويد: تو را به جده ام فاطمه زهرا عليها السلام قسمت مي دهم! بگذار بروم؛ سادات منتظر هستند و من تا يک ساعت ديگر از دنيا مي روم.دکتر با شنيدن قسم، او را مرخص مي نمايد. ايشان به منزل مي آيند. جمعي آنجا بودند و در مورد آيه «انا سنلقي عليک قولا ثقيلا» از آقا مي پرسند. وي مي فرمايد: جبرئيل در برابر عظمت رسول الله ثقلي ندارد تا از آن تعبير به قول ثقيل گردد. مراد از قول ثقيل، اوست.«لا هو الا هو».بعد درخواست حنا ميکند و به رسم دامادها حنا مي بندد و مي گويد اتاق را خلوت کنيد و رو به قبله مي خوابد.لحظاتي مي گذرد و اطرافيان وارد اتاق مي شوند مي بينند ايشان جان به جان آفرين تسليم کرده است.
دکتر بر طبق گفته آقا، در همان ساعت به منزل ايشان آمد وديد حاج سيد رو به قبله خوابيده است. گوشي را بر قلب او گذارده، مي بيند قلب از کار افتاده است. گوشي را به گوشه اي پرت کرد و هاي هاي شروع به گريه مي نمايد.آقا را شبانه غسل و کفن کردند، جمعيت انبوهي غير منتظرانه و نشناخته براي تشييع از کربلا و اطراف با چراعهاي زنبوري آمدند. ايشان را پس از طواف در حرم حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام و حضرت اباالفضل العباس عليه السلام، در وادي الصفاي کربلا در مقبره شخصي که براي ايشان تهيه شده بود، به خاک سپردند.اين عبد صالح خدا بعد از 86 سال زندگي در اين دنيا وظيفه انسانيت و عهد الهي را به انجام رساند و با کوله باري از بندگي و يگانه پرستي در دوازدهم ماه مبارک رمضان سال 1404 ق. به سوي معشوق رهسپار گرديد
اينها تنها گوشه اي از كرمات عارف وارسته حضرت استاد سید هاشم حداد (ره)
بود كه براي آشناي عزيزانمان گذاشته شد

 شرط سلوک انسان در ادای حقوق خانواده

 
نقل از کتاب روح مجرد شاگرد برجسته ایشان مرحوم علامه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی

سید هاشم حداد (ره) :: طریق وصل

بنام مولا...
ما را در سایت بنام مولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 24526a بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 13:31