نامه عرفانی

ساخت وبلاگ
نامه عرفانی شیخ ابوسعیدابوالخیر به شیخ الرئیس ابو علی سینا فیلسوف بزرگ جهان اسلام

نامه ابوسعید ابوالخیر

ای دانشمند خدا ترا به آن راهی که شایسته است موفق بدارد و از آنچه برای نیکبختی همیشگی بدست می آوری روزی تو گرداند بدیهی است یقین کامل به راه راست دارم جز اینکه وادی های گمان دراین راه فراوان است ومن با هر کسی روبرو می شوم طالب راه اومی شوم شاید خدا از در حقیقت حال او راه بر روی من بگشاید واز تحقیقات و درستی وراستی های او برخوردار گردم وتو از همان عده افراد هستی که به راههای دانش دست پیدا کرده و بااهل طریقت سر وسری داشته اکنون از آنچه روزی شده و برخوردار گردیده به اطلاع من برسان و حقایقی را که به توفیق بدست آوردی برای من بیان کن وبدان که که جنبش آغاز حال پارسایی است و پارسایی وسیله پیوستگی است و شکی نیست پارسایی وپیوستگی از امور سهل و ممتنع است و خدا توفیق دهنده  طالبان است

پاسخ نامه ابوعلی سینا در جواب نامه شیخ ابوسعید

نامه شما رسید و حاکی از آن بود که خدا نعمت هایش را بر شما تمام کرده وبه ریسمان محکم دست آویز گردیده اید نامه را خواندم وتدبر کردم و چند بار هم قرائت کردم و به شکر خدای واهب العقل پرداخته واز او سپاسگذارم که شما را در دنیا وآخرت توفیق عنایت فرماید واو را ثابت قدم بدارد آری خدا است که هر گونه پیش آمدی از او بوجود می آید وداوری ملکوت و جبروت در دست اوست و اینحقیقت از اسرار الهی است که هر کس در خور آن باشد می داند و هر کس غافل از آن باشد از آن بی خبر است خوشا به حال آن کسی که در زمره نیکبختان در آید واز طریق بد بختان در احتراز باشد واز سرمایه ثروت بقاء بهره مند گردد

باری مرد خردمند از دنیایی که سر انجام غنی و فقیر یکسان است لذت نمی برد و هنگام مرگ همگان یکسان هستند عاقلان می دانند که دنیا سرایی است که درد هایش آزار می رساند و لذت هایش کسالت آور است صحتش در آن است که اضدادش بر خلاف طبیعت با یکدیگر همراهند و سلامتش در آن است که خوراک را بخورد و فضولاتش از وی دفع گردد آری جز احمقان بدین دنیا دل نبندد و جز احمقان بدان خرسند نگردند فریفته دنیا همواره در نا امیدی است ودر قید حرکات مختلف ومزدور حاجات متشتت اند و چنین مردمی در اندیشه حق جویی نمی باشند وبا مقام توحید سر وکاری ندارند واز خوابگاه دنیا به سر منزل آخرت دیده نگشایند . آن صدیق یگانه میداند که لذایذ حقیقی مربوط به جهان دیگر است از خدا میخواهم که پرده کوری از دیدگان ما بر دارد وزنگ تیرگی از دل ما بزداید و بر هدایت خود بیفزاید . اکنون آن صدیق فرزانه از من خواسته است تا اندرزهایی برای او بیان کنم خواسته او همانند بینایی است که از نابینایی طلب راهنمایی کند چون منی امکان ندارد تا تمنای آن فرزانه  را ادا سازم در عین حال برای آنکه سوال شما را بی جواب نگذارده باشم می گویم .

((درآغاز وانجام هر کاری خدا را منظور نظر خود قرار بدهید ودر ظاهروباطن از وی آنچه میخواهد بخواهد و دیدگان را سرمه توحید دهد ودر برابر حق ثابت قدم باشد ودر حالی که در عالم ناسوت است عازم عالم ملکوت باشد وخاطر خود را ازاشراق الهی نشاط بخشد وخدا را از هرگونه غیری پاک ومنزه بداند ودر ذکرقلبی وقالبی اورا از هر زشتی منزه بداند چه آنکه او همه جا ظاهرو جلواتش در ظاهر وباطن آشکار است وهمه میدانند هر گاه وجود انسانی به کمالات الهی آراسته گرددوحقایق در ملکاتش هویدا شود وبا عالم قدس مانوس گردد وبا مذاق روحانی بهترین لذت ها را احساس کند واز مبدء فیاض همه گونه بهره وری داشته باشدو اطمینانی در او بوجود آید واز سر انجام خویش خرسند گردد وجوری از دنیابرود که گویا هیچگاه در دنیا نبوده است .

باری بهترین حرکات اقامه صلات ونیکوترین سکنات روزه ونافعترین نیکی ها صدقه وپاکیزه ترین محامد تحمل شداید و باطل ترین کوشش ها لجاج وخود سری است وتا هنگامی که نفس در گرو علایق دنیوی است از آلودگی های آن بیرون نمی آید وبهترین اعمال عملی است که همراه بانیت خالص باشد ونیکوترین نیت نیتی است که بر پایه علم وحکمت مستقر باشد و شناخت خدا از امور مهمتر است آن خدایی که گفتار واعمال به سوی او ارتقاء می یابد . از آن پس نفس را که به کمال ذاتی مزین است از احوال زشت باز دارد تا ازآن ها موجبات ظلمت فراهم نگردد وبه لذایذ بدنی اهتمام نورزد وباهرفرقه بر حسب عادتشان معاشرت نماید ودربذل اموال مضایقه ننمایدوکمک کار اجتماع باشد ودر امور شرعی سستی به خرج ندهد وسنن الهی را نادیده نگیرد ودر وظایف شرعی بدنی کوشا باشد ودر هنگام فراغت سر گذشت پادشاهان وطرز جهان داری آنان را مطالعه کندواز حالات آنان عبرت گیرد واز لغزش مردم در گذرد وباخدا تعهد کند که همواره او را برای ادراک حقایق ومعارف توفیق عنایت فرماید .آری خداوند پناهگاه مونسان وکافی به حال همگان وبهترین وکیلان است ))

یوسفم بازی ز تزویر زلیخا خورده ام

گرچه برچسب جنون از ایل لیلا خورده ام

آدمی سرگشته ام در خاکی تردید و وهم

سیب کال از خواهش دستان حوا خورده ام

راه دور و وقت تنگ و قرن ، قرن بی کسی

تکه سنگی در حضور درد ، تیپا خورده ام

ای شمایانی که از ساحل تماشا می کنید

 آب شور از موج خیزِ تلخ دریا خورده ام

پا به پای دفتر سقراط شعرم بارها

شوکران با حکم بیتی نا مقفا خورده ام

کوله ام سرشارِ آهِ شعرهای خط خطی است

وه چه شب هایی که غم با طعم حلوا خورده ام

می کند نارنجهای مصر درمان عاقبت

زخم هایی را که از دست زلیخا خورده‌ام

بنام مولا...
ما را در سایت بنام مولا دنبال می کنید

برچسب : نامه,عرفانی, نویسنده : 24526a بازدید : 165 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1396 ساعت: 18:09