کتاب مثنوی طاقدیس

ساخت وبلاگ

«رجبعلی خیاط»
حدود چهل و پنج سال از مرگ «رجبعلی نکوگویان» معروف به «رجبعلی خیاط» گذشت. امروزه بسیاری از افراد دلیل معروفیت و محبوبیت ایشان در عصر خود را نمی‌دانند اما«محمد محمدی ری‌شهری» در کتاب «تندیس اخلاص» و «کیمیای محبت»درباره ایشان آورده است..
عبد صالح خدا «رجبعلی نکوگویان» در سال 1262 هجری شمسی در تهران دیده به جهان گشود. پدرش مشهدی باقر یک پیشه‌ور ساده بود وهنگامی که 12 ساله بود پدرش از دنیا رفت و او را که از نعمت خواهر و برادر تنی بی‌بهره بود تنها گذاشت.
از جناب شیخ نقل شده است که احسان و اطعام یک ولی خدا توسط پدرش زمینه ولادت او گردید.
خانه شیخ خانه‌ای خشتی و ساده بود که از پدرش به ارث برده بود و در مولوی کوچه سیاها (شهید منتظری) قرار داشت که تا آخر عمر در آنجا می‌زیست و امروز به نام حسینیه جناب شیخ رجبعلی معروف شده است. لباس شیخ بسیار ساده و تمیز بود نوع لباسی که او می‌پوشید نیمه روحانی بود چیزی شبیه لباده روحانیون بر تن می‌کرد عرقچین بر سر می‌گذاشت و عبا بر دوش می‌گرفت او در لباس پوشیدن هم قصد قربت داشت غذایش بیشتر از طعام‌های ساده مثل سیب زمینی و فرنی بود.بر سر سفره دو زانو می‌نشست و به طور خمیده غذا می‌خورد و گاهی هم بشقاب را به دست می‌گرفت و همیشه غذا را با اشت‌های کامل می‌خورد.
کار شیخ یکی از شغل‌های پسندیده در اسلام است و شغل لقمان حکیم است که پیامبر خدا فرمود کار مردان نیک خیاطی است (میزان الحمه ج 4 ص 1620 _ 1182 _ 5478) بنا بر همین شغل به شیخ رجبعلی خیاط معروف شد.
ایشان در تعبد طریقه سیر و سلوک جناب شیخ با مسلک مدعیان طریقت تفاوت اصولی داشت او هیچ یک از فرقه‌های تصوف را قبول نداشت گاهی می‌فرمود: کربلا بودم دیدم طایفه‌ای می‌آیند شیطان مهار شخصی را که در جلو آنها حرکت می‌کرد در دست داشت پرسیدم: اینها کیستند؟ گفتند: .... ایشان طریقت، شریعت و حقیقت را با هم داشتند و مانند دراویش پشت پا به شریعت نمی‌زدند. ترجیع بند زندگی‌اش کار برای خدا بود و راه و سیر و سلوک را در چهار چیز می‌دانست:
1_ گدایی در خانه خدا
2_ توسل به ائمه هدی علیهم‌السلام
3_ احسان به خلق
4_ کسب اخلاق الهی
جناب شیخ بسیار مهربان، خوش‌‌رو، خوش اخلاق، متین و مؤدب بود همیشه دو زانو می‌نشست به پشتی تکیه نمی‌کرد کمی دور از پشتی می‌نشست خیلی آرامش داشت اغلب خنده‌رو بود به ندرت عصبانی می‌شد. انتظار فرج یکی از ویژگی‌های بارز او بود و ارادت ویژه‌ای به حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) داشت و منتظر واقعی آن حضرت بود. می‌فرمود اغلب ما اظهار می‌کنیم که امام زمان (عج) را از خود بیشتر دوست می‌داریم و حال آنکه بیشتر برای خود کار می‌کنیم تا برای ایشان.
ایشان در مورد منتظر واقعی می‌فرمود: پینه دوزی در شهر ری به نام امامعلی آذری زبان که عیال و اولادی نداشت و مسکن او هم ظاهرا در همان دکانش بود حالات فوق‌العاده‌ای داشت و خواسته‌ای جز فرج آقا نداشت. وصیت کرد او را در پای کوه بی‌بی ‌شهربانو در حوالی شهر ری دفن کنند هر وقت به قبر ایشان توجه کردم حضرت صاحب‌ (ع) را در آنجا دیدم.
ایشان به اشعار عرفانی و اخلاقی بسیار علاقه‌مند بود بیشتر وقت‌ها مواعظ خود را با اشعاری از مثنوی طاقدیس ملااحمد نراقی زینت می‌دهد او عاشق و شیفته حافظ بود اشعار مرحوم فیض کاشانی را می‌خواند طوری که صدای ایشان با حالات عرفانی شان در و دیوار را به وجد می‌آورد.
جناب شیخ هرچند از دانستنی‌های رسمی حوزه و دانشگاه بی‌بهره بود ولی در عالم معنا محضر بزرگان علم و معرفت کسانی همچون عالم بزرگوار آیت‌الله قاضی، مرحوم آیت‌الله محمد‌علی شاه‌آبادی و مرحوم آیت‌الله میرزا جمال اصفهانی و، آیت‌الله میلانی آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله کوهستانی را درک کرده بود.
نقطه عطف و راز جهش در زندگی شیخ ماجرایی است تکان دهنده، عبرت‌انگیز و آموزنده شبیه داستان حضرت یوسف و ابن سیرین که همان توحید تجربی است. فقیه عالیقدر حضرت آیت‌الله سیدمحمد هادی میلانی (ره) به این داستان اشاره نموده از قول شیخ: که در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان دلباخته من شد و سرانجام در خانه‌ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم رجبعلی خدا تو را خیلی امتحان کرده بیا و یک بار ت خدا را امتحان کن و از این جرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف‌نظر کن و سپس عرضه داشتم خدایا! من این گناه را به خاطر تو ترک می‌کنم تو هم مرا برای خودت تربیت کن. همین کف نفس و پرهیز از گناه موجب بصیرت و بینایی او گردید چنانکه خود فرمود: روزی از چهار راه مولوی و از مسیر خیابان سیروس به چهارراه گلوبندک رفتم و برگشتم، فقط یک‌چهره آدم دیدم.
ایشان می‌فرمود: مراقب دل‌هایتان باشید، غیر خدا را در آن راه ندهید تا ببینید آنچه را دیگران نمی‌بینند بشنوید آنچه را دیگران نمی‌شوند.
در جای دیگر اشاره دارد: اگر چشم برای خدا کار کندمی شود عین‌الله اگر گوش برای خدا کار کند می‌شود اذن الله، اگر دست برای خدا کار کند می‌شود یدالله تا می‌رسد به قلب انسان که اگر برای خدا باشد می‌شود عرش‌الله.
جانب شیخ چنان در خدا غرق بود که وجود او را خدا مسخر کرده بود غیر از او نمی‌دید و هرچه می‌دید خدا می‌دید اول و آخر کلامش خدا بود و در نتیجه شدت محبت به خدا و اهل بیت علیهم السلام حجابی میان او و خدا و اهل بیت نبود و به تمام عوالم راه داشت، با ارواح در برزخ از آغاز خلقت تاکنون صحبت می‌کرد آنچه را هر کس در دوران عمر خود طی کرده بود به محض اراده می‌دید و نشانه‌های آن را می‌گفت و آنچه را اراده می‌کرد و اجازه می‌دادند آشکار می‌کرد.
از مرحوم مقدس که از واعظان به حق و اهل تقوا و تقدس بود درباره صحت حدیث پیامبر اکرم (ص) پرسیدند که فرموداگر نبود شیطان برگرد دلهای آدمیان هر آینه انسانها ملکوت را می‌دیدند (میزان الحکمه ج 10 ص 4988 _ 3390 _ 16945) پاسخ دادند: آری سوال کردم: شما ملکوت آسمانها و زمین را می‌بینید؟ پاسخ دادند: خیر _ ولی شیخ رجبعلی خیاط می‌بیند که نمونه‌های بسیاری از ایشان در کتاب کیمیای محبت نقل شده است.
او از تاثیر نفس و قدرت سازندگی بالایی در تربیت جانهای مستعد برخوردار بود یکی از شاگردانش نقل می‌کند روزی من و شیخ همراه مرحوم آیت‌الله شاه آبادی در میدان تجریش می‌رفتیم. شخصی به ما رسید و از آیت‌الله پرسید: شما درست می‌گوئید یا این آقا؟ (اشاره به شیخ). آیت‌الله فرمود: من درس می‌دهم و دیگران یاد می‌گیرند ایشان انسان می‌سازد و تحویل می‌دهد.
تاثیر کلام و رمز اصلی سازندگی شیخ در عمل به حدیث حضرت امیرالمومنین (ع) است که در این باره می‌فرماید: هر کس خود را پیشوای مردم سازد باید قبل از آموزش مردم به خود بپردازد و قبل از آنکه دیگران را با گفتار ادب کند به رفتار خود را تربیت نماید همین گونه بود که او لحظه‌ای از خدا غافل نبود.
همیشه می‌فرمود: هر سوزنی برای غیر خدا زدم به دستم فرو رفت.
محورهای اصلی سخنانش توحید، اخلاص، محبت به خدا، حضور دائم، انس با خداف خدمت به خلق، توسل به اهل بیت، انتظار فرج و پرهیز از محبت دنیا، خودخواهی و هوای نفس.
او سخنانش همانند قرآن دلنشین بود، سفارش شیخ در آفت زدایی دل از محبت خدا کسب معرفت شهودی که تا حاصل نشود انسان عاشق به کمال مطلق نی‌رسد و لازمه تحصیل معرفت شهودی ترک محبت دنیاست. شخص دنیا‌طلب و هوسران هرگز به آمال و آرزوهای خود نمی‌رسد و هیچوقت قلب و دل او قرار پیدا نمی‌کند تا صاحبش در آن جای گیرد وقتی حضرت عیسی (ع) به معراج می‌رفت به آسمان چهارم رسید خطاب رسید او را تفتیش کنید یک سوزن به یقه حضرت مشاهده کردند، خطاب رسید چون به این سوزن علاقه داشته همانجا او را متوقف سازید والا او را تا آسمان هفتم هم بالا می‌بردند.
پس از گم شدن حضرت یوسف (ع)، حضرت یعقوب (ع) خیلی محزون بود و سالها با خدا مناجات و اظهار عشق و محبت می‌کرد، خطاب رسید در یک آه تو یوسفت بود کنایه از اینکه باید محبت او را از دلت بیرون کنی.
یکی از شاگردان مرحوم شیخ نقل می‌کند که آن بزرگ‌مرد همواره به گدایی درب‌خانه خدا سفارش می‌کرد و می‌فرمود: شبی یکساعت دعا بخوانید اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید.
ادعیه‌ای که معمولا از سوی شیخ سفارش می‌شد دعای عدلیه، دعای توسل و دعای یستشیر بود و دیگر مناجات حضرت امیر (ع) در مسجد کوفه که با ذکر (مولای یامولای) همراه است مناجات‌های پانزده گانه حضرت سجاد ع، رانیز فراوان توصیه می‌کرد و می‌فرمود: هر یک از این پانزده دعا، یک خاصیت دارد . مثلا مناجات‌‌ تائبین محبت دنیا را کم می‌کند . مرحوم شیخ یکی از خواص تلاوت صبحگاهی سوره صافات وتلاوت شبانگاهی سوره حشر را دست یافتن به صفای باطن می‌دانست و برای سوره واقعه اثر فراوانی قایل بود.
از دستورهای شیخ برای مداوت براذکار اینهاست:
1- برای افزایش قدرت انسان در غلبه بر نفس ذکر: یا دایم یا قایم
2- برای دوستی خداوند متعال در دل: هزار صلوات تا چهل شب
3- برای سرکوبی نفس: هر روز سیزده مرتبه ذکر: اللهم لک‌الحمد و الیک المشتکی و انت المستعان.
4- برای چیرگی بر نفس: مداومت بر ذکر لاحول ‌و لاقوه‌الا‌بالله العلی‌العظیم
5- ذکر: یا غنی یاکریم دویست‌ بار بعد از نماز بسیار مؤثر است.
علاوه بر اینها قرائت روزانه زیارت عاشورا را مورد تاکید شیخ بود که خود آن را ترک نمی‌کرد .
جناب شیخ به ذکر: یا زکی‌الطاهر من کل افت بقدسه سفارش می‌کرد جناب شیخ در برابر درخواست مکرر یاران برای تشرف به محضر مقدس آقا امام زمان عج، سفارش‌های خاصی فرموده که از آنجمله می‌توان به مورد زیر اشاره کرد: شبی یکصد بار آیه کریمه رب‌ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرجا صدق واجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا تا چهل شب.
پای سخنان شیخ:
1- ای انسان خودت را بشناس و با او باش و رفاقت کن ، ملکوت و ملائکه‌ دوستان تواند.
2- اگر ما به قدر ترسیدن از یک عقرب از عقاب خدا، بترسیم همه کارهای عالم درست می‌شود.
3- حدکمال انسان این است که به خدا برسد یعنی مظهر او بشود.
4- خدا به قدری مهربان است که گویا فقط همین یک بنده را دارد. که دایم به او می‌گوید این کار را بکن و آن کار را مکن تادرست شوی.
5- با خدا انسی داشتم التماس کردم، سرخلقت را به من بفرمایید، خطاب آمد احسان، احسان به خلق بعد از بندگی ما.
6- به سادات احترام بگذارید آنان را در هر مرتبه‌ و منزلی که هستند گرامی بدارید.
7- میزان ارزش اعمال، میزان محبت به خداست.
8- تقوی منزلتی دارد، مرتبه نازله آن انجام واجبات و ترک محرمات.
9- مرتبه عالیه تقوی پرهیز کردن از غیر خداست.
10- رسیدگی به فقرا انسان را عاشق خدا می‌کند.
11- مردم را به خدا دعوت کنید نه به خود.
12- آنچه پس از انجام فرائض حال بندگی را درانسان ایجاد می‌کند نیکی به مردم است.
13- هیچ چیز مثل عمل به احکام برای ترقی وتعالی بشر مؤثر نیست.
14- تو برای خداباش، خدا و ملائکه‌اش برای تو خواهند بود.
15- به مردم رسیدگی کنید تا خدا به شما رسیدگی کند.
16- اهل بیت را خرج گرفتاری‌های زندگی و دنیایتان نکنید، آنها چراغ راه شما در طریق توحیدی و خداشناسی هستند.
17- تاثیر روزی حلال و حرام آن قدر زیاد است که ممکن است حلال‌زاده بخورد و مثل حرامزاده شود یا حرامزاده بخورد و حلال‌زاده شود.
18- اگر کسی برای خدا کار کند چشم دلش باز می‌شود.
استاد به مدارج رفیع از سلوک و معرفت رسیده است. نمونه‌ای والا از عارفان است که در پرتو ایات و روایات توانسته‌اند تابشی از باطن را به تماشا بنشینند، راهی که امثال شیخ پیموده‌اند با آنچه باطل صفتان صوفی‌نما و درویشان دکان دار از آن گذشته‌اند فرسنگ‌ها فاصله دارند.
درنگ در زوایای زندگی شیخ روشنگر این حقیقت است که وی با ریاضت ودرویشی به این مقام و منزلت نایل نشده و در تعلیمات خود نیز هرگز به این امور سفارش نکرده، بلکه آنچه او را بدین جایگاه رسانده و منزلت بخشیده است مداومت وی بر سرکوبی نفس و پایداری در برابر خواهش‌ها و آرزوهای دور و دست‌نیافتنی بشراست، آرزوهایی که هر چه بیشتر برآورده شود گسترده‌ای افزون‌تر را می‌طلبد.
شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط) بعد از سال‌ها خدمت در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام بعد از گذشت 79 بهار از زندگی پربرکتش دراین دنیای فانی سرانجام در روز 22 شهریور یکهزار و سیصد و چهل هجری شمسی در تهران دیده فروبست و به خاطره‌ها پیوست.
جهت کسب اطلاعات بیشتر پیرامون این عارف فرهیخته توصیه می شود به کتاب «کیمیای محبت،یادنامه مرحوم شیخ رجبعلی خیاط نکوگویان - ره،مولف : حجت الاسلام محمدی ری شهری ،انتشارات دارالحدیث » مراجعه نمائید .

نظر سه عارف درباره ی مولوی

اقتباس شده از « کتاب "کیمیای محبت": یادنامه ی شیخ رجبعلی خیاط»

نوشته ی محمدی ری شهری

1-نظر شیخ رجبعلی خیاط در باره ی مولوی

جناب شیخ حافظ را از اولیای خدا می دانست واز جایگاه رفیع او در برزخ خبر می داد، ولی در مورد مولوی حرف داشت و می فرمود:
«او در برزخ گرفتار است.»
یکی از شاگردان شیخ از او نقل می کند که فرمود:
«خواستم کتاب مثنوی را بخوانم، در عالم معنا شخصی را در جلو و دیگری را در پشت سر خود دیدم که یکی به دیگری می گفت: "نگذارید بخوابد". باشنیدن این سخن پیش خود فکر کردم که چرا هنگام قرائت قرآن نمی گویند: نگذارید بخوابد؟! [آخر بعضی ساده لوحان کتاب مثنوی معنوی از مولوی را قرآن عجم می دانند و صد حیف و صد افسوس که چنین تعصبی را روی قرآن (البته قرآن منزل) ندارند. مولوی جاهل که البته علوم رسمی را از بر بود و از روی ضعف اعتقادی (نظر علامه جعفری درباره ی مولوی) مرید و عاشق شمس گشته بود- از روی نادانی- در باره ی کتاب خود، مثنوی، چنین می گوید:

مثنوی هست قرآن مدل هادی بعضی و بعضی را مضل

جالب است که مولوی به کسی که ازاو می پرسید چرا به کتابت قرآن می گویی و حداقل آن را تفسیر قرآن نمی نامی، فحش ناموسی می دهد و حتی کسی که سهوا به مثنوی پشت کرده است بر او می تازد. برای اطلاعات کامل به مقدمه ی استاد حامد رحمت کاشانی موجود است مراجعه فرمایید.] از این رو کتاب را کنار گذاشتم.»
 

2-  نظر آیت الله بروجردی و مولوی

شبیه این مکاشفه برای فقیه عالی قدر مرجع تقلید بزرگوار حضرت آیت الله بروجردی – رضوان الله تعالی علیه – اتفاق افتاده است.
حضرت آیت الله صافی گلپایگانی، یکی از مراجع تقلید معاصر، در دیداری که در بهمن ماه سال 1377 هجری شمسی از مرکز تحقیقات موسسه ی فرهنگی دارالحدیث در قم داشتند، در پاسخ به سوال نگارنده ی این سطور(نویسنده ی کتاب) در این باره فرمودند: از آیت الله بروجردی شنیدم که فرمودند:
«در ایامی که در بروجرد بودم، گاه الهاماتی از غیب داشتم، یک وقت مشغول مطالعه ی کتاب مثنوی (مولوی) بودم که ناگاه صدایی شنیدم که: این شخص راه را گم کرده است، به محض شنیدن این سخن،کتاب را بستم و زمین گذاشتم و پس از آن دیگر مطالعه نکردم، همان وقت کتاب«عدّه الداعی» کنارم بود مشغول مطالعه ی آن شدم.» (این مکاشفه را حضرت آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی نیز از قول افراد بسیاری از آیت الله بروجردی، برای نگارنده نقل کرده اند.)
نگارنده از آیت الله صافی پرسید: بعضی از ایشان نقل کرده اند که فرموده:«پس از شنیدن آن صدا، برای اطمینان خاطر از این که الهام غیبی است،از خانه بیرون آمدم و به کوچه نگاه کردم هیچ کس در کوچه نبود.»

3- نظرملا احمد نراقی و مولوی

فقیه و عارف و شاعر نامدار مرحوم ملا احمد نراقی در مثنوی طاقدیس،جناب مولوی را از نظر عملی مورد انتقاد قرار داده است،آن جا که می گوید:

عقل،این است ای رفیق معنوی هین بگو این با جناب مولوی
مولوی،گیرم که فهمد نیک و زشت راه دوزخ داند و راه بهشت
چون کند؟بیچاره نفسش سرکش است افکند خود را، اگر چه آتش است
این روا،آن ناروا، داند درست لیک پایش در عمل لنگ است و سست
فقه و حکمت خواند،جهلش کم نشد عالم و دانا شد وآدم نشد!
علم چِبوَد؟فهم راه نیک و بد عقل چِبوَد؟اختیار نفس خود
چون نداری نفس خود در اختیار ز امتیاز نیک و بد،او ا چه کار؟
کِی کند دانستن سِر کنگبین دفع صفرا،ای نگار نازنین؟!
گر شناسی خوب،حلوایِ شِکر کِی شود کام تو شیرین، ای پسر؟!

طبع شعر
 جناب شیخ  رجبعلی به اشعار عرفانی و اخلاقی بسیار علاقه‌مند بود. بیشتر وقت ها مواعظ شیخ آمیخته با اشعار آموزنده بود و در این ارتباط به شعرهای حافظ و مثنوی طاقدیس خیلی اهمیت می‌داد و هنگامی که اشعار آنان خوانده می‌شد می‌گریست. به مثنوی طاقدیس خیلی علاقه داشت، و می‌فرمود: « اگر در همه شهر یک کتاب طاقدیس ملااحمد نراقی بود، هر چه داشتم می‌دادم و آن کتاب را می‌خریدم. »
دکترابوالحسن شیخ، که سال ها از نزدیک با جناب شیخ آشنایی داشته میگوید: شیخ، حافظ شناس خوبی بود و اشعار حافظ را خوب تفسیر می‌کرد. شیخ در مورد حافظ می فرمود:
« حافظ از جنبه معنوی واقعاً کوتاهی و فروگذار نکرده، و آن چه که لازمه بیان حقایق معنوی و ذوقیات عرفانی بوده در شعر او هست. »
شیخ به حافظ بیش از دیگر شاعران ارادت می‌ورزید و اشعار او را به زبان می‌آورد و حتی اگر می‌خواست کسی را تنبیه کند و یا هشدار دهد شعر حافظ می‌خواند.

عنوان کتاب :                مثنوی طاقدیس 
مولف :                        ملااحمد نراقی 
 

خلاصه کتاب:
یکی از نظیره‌گویی‌های مثنوی معنوی،مثنوی طاقدیس،اثر ملا احمد نراقی و از آثار مربوط به دوره بازگشت ادبی است. این اثر به وزن و شیوهء مثنوی معنوی سروده شده و دارای 56 داستان و 65101 بیت است.
این منظومه گهربار، شامل مواعظ عارفانه و روحانى، آمیخته به لطایف و ظرایف ادبى است . سراینده خوش ذوق و فاضل این مثنوى بلند، توانسته است بسیارى از احکام و اوامر الهى و فصل‎هایى از مبانى اصول و فروع دین مبین اسلام را با زبان شعر و ذوق در هم آمیزد و بر ملاحت و حلاوت مفاهیم دینى بیفزاید.

این مثنوى عرفانى، به جهات فراوانى، شبیه و دنباله ‏روى مثنوى معنوى، اثر مولانا جلال الدین رومى است. مرحوم نراقى به شیوه مثنوى مولوى، با نقل حکایات و نکته‏ هاى لطیف اخلاقى و عرفانى، بر آن است که خواننده خود را هر چه بیشتر با معارف دینى و معرفت‎هاى معنوى آشنا سازد.
نراقى، طاقدیس را در چهار «صفه» ترتیب داده است و به همان شیوه مثنوى معنوى، هیچ ترتیب و ترتبى در مباحث و صفه‏ هاى آن رعایت نکرده است.

مثنوی طاقدیس: به همراه منتخبی از غزلیات عالم ربانی حاج‌ملااحمد فاضل نراقی

مثنوی طاقدیس | شماره کالا : 22934759

ملا احمد نراقی »

بخش ۱: ای رفیقان بشنوید این داستان

بخش ۲: می زدندی فاش بی اندازه تر

بخش ۳ - حدیث قدسی:من تقرب الی شبراً تقربت ذراعا و من تقرب ذراعا تقربت باعا: هرکه نزدیک من آید یک ذراع

بخش ۴ - بیان بقیه قصه طوطی و شاه: چونکه شه را بود با طوطی نظر

بخش ۵ - به جزیره فرستادن شاه طوطی را: یک جزیره بود در اقلیم شاه

بخش ۶ - در بیان عهد و پیمان گرفتن شاه از طوطی: گفت از هجرانت اکنون آیه ها

بخش ۷ - نصیحت شاه برای طوطی: گرچه از من می شوی اکنون جدا

بخش ۸ - حدیث:من مات ولم یعرف امام زمانه فقد مات میتة الجاهلیه: پیر نبود آنکه مویش شد سفید

بخش ۹ - عهد و میثاق شاه با طوطی: گفت شه باشد مرا عهد دیگر

بخش ۱۰ - امر الهی به ملائکه به سجده ی حضرت آدم و معنی عبودیت و وظیفه ی آن: چونکه آدم را خداوند مجید

بخش ۱۱ - تمرد شیطان از سجده آدم: من همه نور و ضیاء آن تیره رو

بخش ۱۲ - داستان گرگ و خر و مذمت حرص و طمع: یک خری افتاد و پای آن شکست

بخش ۱۳ - مناجات با قاضی الحاجات: ای خدا من رهروی ام ناتوان

بخش ۱۴ - رجوع به داستان گرگ و خر و ذلت عاقبت طمع کاری: ناگهان گرگی ز گرد ره رسید

بخش ۱۵ - قصه ی کودک و ذلت طماع از طمع: کودکی را بود نانی با عسل

بخش ۱۶ - بقیه ی قصه گرگ و خر: خر لگد زد بر دهان و بر سرش

بخش ۱۷ - بیان بقیه ی تمرد شیطان از امر حق تعالی و مردود شدن آن: همچو آن دیو رجیم کشتنی

بخش ۱۸ - قرار گرفتن دل در جانب چپ: سینه ات را روشنی بینی ز راست

بخش ۱۹ - بیان مکر و عداوت شیطان به فرزندان آدم: چون ز ترک سجده آن دیو رجیم

بخش ۲۰ - اشاره به حدیث شریف موتوا قبل ان تموتوا: دل ازین دیوار خاکی کن جدا

بخش ۲۱ - نداهای جان پس از جدایی از تن: گر نبودی پنبه اندر گوش تو

بخش ۲۲ - راه وصول به مقصد: ای برادر این ره بازار نیست

بخش ۲۳ - بیان اینکه اینها همه طلسم است و هرکه آن را بشکند به مقصد می رسد: هان چه مردان بشکن این محکم طلسم

بخش ۲۴ - بیان نکوهش دنیا و مذمت اهل دنیا: سوی دنیا بنگر و احوال آن

بخش ۲۵ - بیان در رنج سلاطین و حکام: روز و شب مشغول پاس خویشتن

بخش ۲۶ - در بیان حال و ابتلای ارباب جاه و مکنت: داد خواهانش گرفته راهها

بخش ۲۷ - رنج و محنت اهل زرع و تجارت و ثروت: دیگری در کار زرع است و شیار

بخش ۲۸ - ادامه ی داستان طوطی و شاه و رفتن به جزیره: باز گردم بر سر آن داستان

بخش ۲۹ - گرفتار شدن پادشاه به دست زنگیان: پادشاهی بود در مغرب زمین

بخش ۳۰ - تتمه حال پادشاه و زنگیان: از قضا فوجی ز زنگ تیره روی

بخش ۳۱ - حکایت آدم آبی و سیاحت او در روی زمین: بالله ار بشناسی ایشان را درست

بخش ۳۲ - امر سیم که آدم آبی بیان کرد از بیوفایی دنیا: دیده ی آغاز بین بر کنده باد

بخش ۳۳ - اهل و عیال، فرزند طماع یا دشمنان دوست نما: آنچه خواهد بر تو فرزند و زنت

بخش ۳۴ - دنباله داستان شاه و گرفتاری او به دست زنگیان: زنگیان را چون تصور کرده شاه

بخش ۳۵ - حکایت: بد یکی طرار از اهل دوان

بخش ۳۶ - در بیان آنکه جمیع آفات و آلام از خودبینی می باشد: دوزخی دان این خودی را ای رفیق

بخش ۳۷ - پندار و خودبینی موری که پر درآورده: گفت اینست آنچه گویند آفتاب

بخش ۳۸ - منازعه ی جسم و جان و میل به عالم علوی و سفلی: جان علوی پر زند برهم همی

بخش ۳۹ - حکایت در سیر و سلوک بسوی حق: آن یکی را داد سلطان عزیز

بخش ۴۰ - در بیان اینکه مکث در دنیا بر هرکس محال است: هان نپنداری که چون آید بسر

بخش ۴۱ - در بیان آنکه چون سفر را نهایت نیست لازم می آید سبکبار و چالاک بود: نیست راحت تا سفر آید به سر

بخش ۴۲ - بیان اینکه به جهت امتحان دیدنیها پوشیده می شود: کاندران رادان همه گمره شدند

بخش ۴۳ - حکایت خلیفه با طاوس یمانی: آن خلیفه می شدی اندر حرم

بخش ۴۴ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات: ای خدا از خود دو چشمم کور کن

بخش ۴۵ - در بیان اشتیاق به تشرف سرّمن رأی و استمداد از امام عصر ع: ناقه راند روز و شب با صد شعف

بخش ۴۶ - بقیه داستان طوطی و شاه: با دل شاد این زمان ای نیکخو

بخش ۴۷ - گرد آمدن اطفال به دور فخر کاینات ص: آن شنیدستی که شاهنشاه دین

بخش ۴۸ - طلب کردن حسنین شتر از جد بزرگوار در روز عید: اینچنین آمد حدیث از راویان

بخش ۴۹ - در بیان اینکه پیغمبر از پدر مهربانتر است: شغل او تحصیل آب و نان تو

بخش ۵۰ - در توسل جستن به فخر کاینات حضرت خاتم انبیاء ص: یا رسول الله یا غوث الامم

بخش ۵۱ - تتمه حدیث روز عید و حضرات حسنین: الغرض گفتند آن شهزادگان

بخش ۵۲ - در بیان حدیث لولاک لما خلقت الافلاک: هم فرستد درد و هم درمان دهد

بخش ۵۳ - داستان سید انبیاء ص با کودکان عرب: این صحابه جملگی در مسجدند

بخش ۵۴ - خریدن خاتم انبیاء ص خود را به گردکان: هان و هان ما را از این طفلان بخر

بخش ۵۵ - مرد عارفی که شنید مکالمه ی زن را با شوهر: عارفی می رفت روزی در رهی

بخش ۵۶ - شرح حدیث قدسی کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف: خواست تا گردد عیان و آشکار

بخش ۵۷ - تتمه حکایت مرد عارف با زن خود: گفت آن عارف که با من گفت باز

بخش ۵۸ - در بیان اشاره به حدیث نیة المؤمن خیر من عمله: زان سبب فرمود آن شاه اجل

بخش ۵۹ - حکایت عارفی که شب به گدایی و دریوزه رفت: بود در شهری یکی مرد خدای

بخش ۶۰ - حکایت سمنون محب که بلا طلبید و طاقت نیاورد و از پا درآمد: برد سمنون محب را شور عشق

بخش ۶۱ - رجوع به حکایت عارف خانه نشین با زن خود: روزه را شبها به آب افطار کرد

بخش ۶۲ - جواب زن به شوهر خود: زن جوابش داد کای مرد خدا

بخش ۶۳ - جواب دادن مرد عارف زن خود را: گفت زن را مرد عارف در جواب

بخش ۶۴ - حکایت آمدن عرب شترسوار به شهر ری و سؤال اهل شهراز او و احوال کاروان آن عرب: آن عرب آمد به سوی شهر ری

بخش ۶۵ - تتمه جواب مرد عارف زن را: گو به زن آخر چه گفت آن مؤتمن

بخش ۶۶ - جواب دادن زن مرد را: گفت آن زن ای قرین دیرباز

بخش ۶۷ - حکایت آن شکم پرست پرخور که از قرآن کلوا و اشربوا را آموخته بود: آن یکی پرسید از پرخواره ای

بخش ۶۸ - در بیان مذمت و نکوهش فلاسفه: آن یکی گردیده محو فلسفه

بخش ۶۹ - در بیان رفتن شیطان به در خانه ی فرعون: خانه ی فرعون را شیطان شبی

بخش ۷۰ - در نکوهش صوفیان این زمان و نارسا بودن افعال با اقوالشان: هیچ دانی چیست صوفی مشربی

بخش ۷۱ - حکایت آن شخص که مرید صوفیان شد و به واسطه اعمال آنها نادم گردید: ساده مردی بود از اهل سداد

بخش ۷۲ - در نکوهش فقهای بی عمل: وان دگر خود را فقیه شهر خواند

بخش ۷۳ - تتمه حکایت مرد عارف و زن خود: گفت عارف در جواب جفت خویش

بخش ۷۴ - در بیان گفتگوی شخصی با شترمرغ: ماند حیران اندر آن صحرا فرید

بخش ۷۵ - حکایت آن صوفی که در حال وجد خود را بر امردی افکند: صوفیان را حلقه ای در ذکر بود

بخش ۷۶ - در بیان آمدن مرد عارف به تحصیل زاد: مرد و زن را چون سخن اینجا رسید

بخش ۷۷ - خوردن لقمان میوه ی تلخ را از دست خواجه ی خود: بود لقمان نیکبختی را رفیق

بخش ۷۸ - در بیان قطع شدن دست عارف در آن شب: کدخدای خانه دادش یک دو نان

بخش ۷۹ - حکایت عاشقی که معشوق او را از بام افکند: بر لب بامی یکی عاشق نشست

بخش ۸۰ - در بیان شناختن شخصی آن مرد عارف را: بانگ زد کی رو سیاهان عنود

بخش ۸۱ - تتمه احوال سید انبیا با کودکان عرب: تا بگویم باقی احوال شاه

بخش ۸۲ - حکایت مدرسی که به جهت حضور شخصی که او را عالم تصور کرد درس نگفت: جمله شاگردانش اندر حاشیه

بخش ۸۳ - بقیه حکایت آن جاهل در مجلس درس شیخ کامل: گفت چون شرع شریف استی کنون

بخش ۸۴ - اشاره به حدیث انماالمرء مخبو تحت لسانه: زین سبب فرمود شاه انس و جان

بخش ۸۵ - در بیان اینکه وهم از حسد شیطان است و اشاره به قل الروح من امر ربی: کیست آن شهزاده روح پاک تو

بخش ۸۶ - در بیان حدیث من عرف نفسه فقد عرف ربه: گفت زین ره لؤلؤ این نه صدف

بخش ۸۷ - در بیان کل مامیز تموه با رهامکم فهو مخلوق مثلکم و مردود الیکم: علم تو جانا بجز تصویر نیست

بخش ۸۸ - در مذمت تقلید و نکوهش ارباب آن: جهل باشد علم تقلید ای عمو

بخش ۸۹ - در بیان حدیث العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان: عقل می دانی چه باشد ای پسر

بخش ۹۰ - در بیان اینکه وهم از حزب شیطان است: مخلصی از این مراحل باز جوی

بخش ۹۱ - در بیان اهریمن نفس: خود شود شیطان چه شیطان ای امان

بخش ۹۲ - در بیان راه تسخیر شیطان حصار دل را: خاصه وهمی کان ز جنس آتش است

بخش ۹۳ - در تفسیر آیه مبارکه و من یعش عن ذکرالرحمن الی آخر: یاد حق بربندد از آن خانه رخت

بخش ۹۴ - در بیان نوحه گری و ماتم داری بدن از مفارقت روح و حسرت بعدالموت: ای رفیقان چون سخن اینجا رسید

بخش ۹۵ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات: ای خدا ای ناامیدان را امید

بخش ۹۶ - حکایت عبدالمطلب با ابرهه که قصد خراب کردن کعبه کرد: ابرهه آن صاحب پیل سفید

بخش ۹۷ - تتمه حکایت عبدالمطلب با ابرهه: هیچش از این خانه غم در دل نبود

بخش ۹۸ - تضرع به درگاه بی نیاز چاره ساز: ای خدا بنگر به این بار گران

بخش ۹۹ - تتمه حکایت ابرهه و استغاثه به ولی عصر ع: الغرض آن پیل برجا ایستاد

بخش ۱۰۰ - تتمه داستان طوطی و شاه: خورد چون طوطی فریب زاغ شوم

بخش ۱۰۱ - حکایت شخصی که به چاه رفت و در ته چاه اژدها دید: سخت ماند داستانت ای عمو

بخش ۱۰۲ - در بیان عسل خاک آلوده در وسط چاه و مشغول شدن به آن: انگبینی از دهانشان ریخته

بخش ۱۰۳ - حکایت زبون شدن پلنگ در دست آدمیزاد: آن شنیدستی پلنگی شیرگیر

بخش ۱۰۴ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات: ای خدا ای چاره ی بیچارگان

بخش ۱۰۵ - حکایت یکی از آشنایان این زمان و محبان صوری: آشنایی بود ما را در جهان

بخش ۱۰۶: روزگاری از سخن لب دوختم

بخش ۱۰۷ - در صفت عشق و کیفیت آن: عشق نارالله باشد موصده

بخش ۱۰۸ - حکایت زلیخا و ملاقات او یوسف علیه السلام را: چون زلیخا شد اسیر بند عشق

بخش ۱۰۹ - در بیان منع کردن مجنون فصاد را که نشتر به بدن لیلی می رسد: از قضا مجنون ز تب شد ناتوان

بخش ۱۱۰ - در بیان گردیدن مجنون گرد سگ کوی لیلی: هر سگی در کوی او دارد گذار

بخش ۱۱۱ - حکایت شوریده ای که به کلیسای نصاری رفت: بود یک شوریده در شهر هری

بخش ۱۱۲ - در بیان آنکه نزد عاقل هرچه هست علامت توحید است و معنی بی نشانی خدا چیست: آنکه او باشد نشان خویشتن

بخش ۱۱۳ - تتمه حکایت آن مرد شوریده حال: چون به آنجا آمد آن بی نام و ننگ

بخش ۱۱۴ - در بیان حکایت میرفندرسکی و کفار روم و فرنگ: آن شنیدستی که میرفندرسک

بخش ۱۱۵ - اتمام اذان مرحوم میرقدس سره و احرام بستن به نماز: آمد از بام و به گنبد پا نهاد

بخش ۱۱۶ - رجوع به تتمه حکایت مرد شوریده ی هروی و اهل کلیسا: پیش آن شوریده افتادند خاک

بخش ۱۱۷ - مطلع شدن شیخ فقیه از عمل و قول آن شوریده: گفت با وی از پس صد اعتذار

بخش ۱۱۸ - در بیان طریق تحصیل علم و معرفت و رسیدن به اجتهاد و یقین: هر رهی رفتن ندارد پای مزد

بخش ۱۱۹ - بیان حدیث الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق: چشم جمله بر یکی از هر طرف

بخش ۱۲۰ - در مناجات با قاضی الحاجات و استغاثه به آستان امام عصر ع: ای خدا ای رهنمای گمرهان

بخش ۱۲۱ - رجوع به تتمه حکایت زلیخا و حضرت یوسف: آن زلیخا بود در این گفتگو

بخش ۱۲۲ - اشاره به حدیث قدسی که فرمود دل دوستان خود را از طینت ابراهیم و موسی و عیسی و محمد ص آفریده ام: جان ابراهیم و موسای کلیم

بخش ۱۲۳ - حکایت شعیب پیغمبر و گریه کردن او: گریه کرد از بس شعیب تاجدار

بخش ۱۲۴ - اشاره به قول شاه اولیا در دعای کمیل:فهبنی یا الهی و سیدی و مولای صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک: صبر گیرم آورم در آتشت

بخش ۱۲۵ - گفتن شعیب که گریه ام از شوق جنت و ترس جهنم نیست: گریه هایم نی ز شوق جنت است

بخش ۱۲۶ - سؤال شخصی از امام صادق ع شرح بهشت را و جواب آن حضرت: آن یکی پرسید از سلطان دین

بخش ۱۲۷ - خواهش بنده ی مقرب خلوت جلال و مشاهده ی انوار جمال: روشن است این ای قلم بگذار باز

بخش ۱۲۸ - سبب تعلق روح قدسی به بدن و مجاورت غضب و شهوت: در ملک چون قدرت رفتن ندید

بخش ۱۲۹ - امیر معزول که شغل ابریق داری مبرز پیش گرفت: آن یکی می بود در شهری امیر

بخش ۱۳۰ - رجوع به حدیث بنده ی مقرب: گفت یا رب یا رب ای دریای جود

بخش ۱۳۱ - در بیان طلبیدن پروردگار بنده مقرب خود را به خلوت دارالنور و اشاره به آیه ی مبارکه سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی: نافه ها و حله ها از نور پاک

بخش ۱۳۲ - حکایت جوانی که پدرش او را زن داد و گریختن داماد شب زفاف: کرد داماد آن نیای مهربان

بخش ۱۳۳ - بقیه حکایت حضرت شعیب: گفت حق چون گریه ات از غم سرشت

بخش ۱۳۴ - جواب حق سبحانه و تعالی با حضرت شعیب ع: چون شنید این از شعیب آمد خطاب

بخش ۱۳۵ - «سبوح قدوس رب الملائکة والروح» گفتن جبرئیل و بیهوش شدن ابراهیم خلیل: جمله را از بهر حق قربان نمود

بخش ۱۳۶ - رجوع به تتمه حکایت خلیل الرحمن: چونکه گفتند این سخن را قدسیان

بخش ۱۳۷ - شاه اولیا که فرمود الهی ما عبدتک خوفاً من نارک: طاعت من نی ز شوق جنت است

بخش ۱۳۸ - حکایت بشر حافی و توبه او بر دست حضرت امام موسی کاظم ع: قبله هفتم به راهی می گذشت

بخش ۱۳۹ - حکایت دهقان و کشت او: لیک می باید زمین از شوره پاک

بخش ۱۴۰ - مکالمه حضرت موسی ع با آن پیر گبر و ایمان آوردن گبر: دید موسی کافری اندر رهی

بخش ۱۴۱ - اثبات قدرت و ثبوت معاد جسمانی و رفع شبهه از منکرین معاد: چون شنید آن مرد عارف این سخن

بخش ۱۴۲ - رجوع به تتمه حکایت بشر حافی: چون قبولش کرد آن سلطان راد

بخش ۱۴۳ - در بیان حسنات الابرار سیئات المقربین: از برای اهل قرب بارگاه

بخش ۱۴۴ - رجوع به باقی داستان حضرت خلیل الرحمن: حق تعالی گفت با روح الامین

بخش ۱۴۵ - بیان حدیث اکثر اهل الجنة البلها: اکثراً اهل بهشتند ابلهان

بخش ۱۴۶ - رجوع به بقیه حکایت ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام: کو همه در راه یار ایثار کرد

بخش ۱۴۷ - در بیان آرزوی کفار بازگشتن را به دنیای ظلمت سرای: کاخ سلطان چون سیاستگه بود

بخش ۱۴۸ - در بیان فناء فی الله والتسلیم الی الله: این فنای بنده در مولا بود

بخش ۱۴۹ - توضیح معنی فناء فی الله و اقسام آن: این نه معنی فنا فی الله بود

بخش ۱۵۰ - علت اینکه زحل چرا روزها دیده نمی شود: همچو اختر روز کاندر آسمان

بخش ۱۵۱ - مناجات و تضرع به درگاه حضرت قاضی الحاجات: ای خدا ای هم تو پیدا هم نهان

بخش ۱۵۲ - تحقیق در بیان فناء فی الله و اشاره بطریق وصول الی الله: این فنا نبود مقام هرکسی

بخش ۱۵۳ - در بیان آیه ی الله نورالسموات والارض و اشاره به مقام ولایت امیرمؤمنان: هیچ می دانی چه باشد نیستی

بخش ۱۵۴ - حکایت ماه که دنباله خورشید را گرفته: آن یکی با ماه آمد در جدال

بخش ۱۵۵ - در تضرع و تذلل و مناجات به درگاه حضرت حق تعالی: ای خدا ای نوربخش هر ظلم

بخش ۱۵۶ - داستان خیک که بر روی آب دریا افتاده بود: دید خیکی پر فتاده روی آب

بخش ۱۵۷ - در مناجات با حضرت قاضی الحاجات: مر محبین را فنای ثالث است

بخش ۱۵۸ - عشق و جان بازی پروانه در پای شمع: همچو آن پروانه شمع افروختن

بخش ۱۵۹ - مناجات با قاضی الحاجات: ای خدا ای از تو دلها را نشاط

بخش ۱۶۰ - فرق میان عقل و ادراک: مولوی گیرم که فهمد نیک و زشت

بخش ۱۶۱ - حکایت مرغی با جفت خود: مرغکی با جفت در پرواز بود

بخش ۱۶۲ - دنباله صحبت مرغ با جفت خود: گفت با مرغ حریص آن هوشمند

بخش ۱۶۳ - تأویل و تمثیل دو مرغ: عقل و نفسند این دو مرغ ای دوستان

بخش ۱۶۴ - حکایت مردی ظالم که عامل اهل بازار بود: اندرین ایام اندر شهر کاش

بخش ۱۶۵ - ستمکار دیگر و سوء عاقبت ظالم: هم به سالی پیش ازین در این حدود

بخش ۱۶۶ - صیادی که با رفیق خود از پی صید رفتند: روستایی مست قمصر نام او

بخش ۱۶۷ - حکایت امیری که گرفتار شد و بیان سوء عاقبت ظالم: طفل ماند روزگار تنگ چشم

بخش ۱۶۸ - به آتش افکندن خلیل الرحمن را: خواست ابراهیم باهنگ و خرد

بخش ۱۶۹ - حدیث لولا ان الشیاطین یحومون حول قلوب بنی آدم نظروا الی ملکوت السموات والارض: گفت آن سالار اقلیم شهود

بخش ۱۷۰ - در بیان آیه انا عرضنا الامانه: اختیار ظلم و جهل اندر بشر

بخش ۱۷۱ - در بیان مکالمه خدا با روح: من هم استم پهلوان ذوالحسب

بخش ۱۷۲ - در بیان قبول کردن آدم امانت را: چون بر او عرض امانت شد به جهل

بخش ۱۷۳ - در بیان قصه ی لر که رندان فریبش دادند: از لرستان یک لری زفت کلان

بخش ۱۷۴ - تتمه ی قصه خواجه سهم الدین لر: رند گفت ای خواجه سهم الدین چرا

بخش ۱۷۵ - تطبیق حکایت بر احوال آدمی: کرده آن مقتول و مغرور جهول

بخش ۱۷۶ - سوزانیدن زنان هندوان خود را با شوهران: یاسه باشد در میان هندوان

بخش ۱۷۷ - آرزوی کسی که سؤالی بکند از مردگان: بار دیگر چون بمیری از نبات

بخش ۱۷۸ - بقیه حکایت به آتش انداختن ابراهیم خلیل الرحمن ع: قصه ی نمرود و ابراهیم بود

بخش ۱۷۹ - در بیان آتش انداختن زاغان سمند را: داشت زاغی در مقامی آشیان

بخش ۱۸۰ - در بیان رجوع به حکایت خلیل الرحمن: او دویدی خود سوی آن بحر تف

بخش ۱۸۱ - آمدن ملائکه سموات به یاری خلیل الرحمن: چون شنیدند این خطاب آن قدسیان

بخش ۱۸۲ - جدا شدن خلیل از منجنیق و آمدن روح القدس به یاری او: چون رها از منجنیق آمد خلیل

بخش ۱۸۳ - علو مقام و مرتبه رضاء بقضای الهی و تسلیم: این دعا باشد گریزی از رضاش

بخش ۱۸۴ - داستان آن گدا که هرچه به او دادند نگرفت: یک بزرگی می گذشت اندر رهی

بخش ۱۸۵ - رجوع به حکایت گدای عاشق: یک کنیز آمد بکف یکتای نان

بخش ۱۸۶ - گلستان شدن آتش از برای ابراهیم: رو بخوان از مصحف حق قد نری

بخش ۱۸۷ - بلندی رفتن نمرود به تماشای سوختن حضرت خلیل ع: بر لب جویی نشسته با نشاط

بخش ۱۸۸ - تاجری که همه سرمایه ی خود را بوق حمام خرید: این حکایت کرد روزی راستی

بخش ۱۸۹ - داستان آن بازرگان که خرما از بغداد به بصره برد بفروشد: بود در عهدی یکی بازارگان

بخش ۱۹۰ - جواب دادن بازرگان پادشاه را: گفت دارم طالعی ای ارسلان

بخش ۱۹۱ - تتمه حکایت پسر مهتر تاجر: گو پدر را تا دهد سرمایه ام

بخش ۱۹۲ - در خواب دیدن شخصی عابدی را که مرده بود و استفسار احوال آن نشأة: آن یکی از نیکبختان سعید

بخش ۱۹۳ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات: ای خدا ای بی پناهان را پناه

بخش ۱۹۴ - خدای تعالی فرموده ما غرک بربک الکریم: آن یکی کرد این سؤال از آن امام

بخش ۱۹۵ - حکایت آن شخص که خصم گوش او را به دندان مجروح کرده بود: آن فلان بی رحم با دندان گزید

بخش ۱۹۶ - حدیث لاجبر ولا تفویض بل امر بین الامرین: هست امر بین امرین ای پسر

بخش ۱۹۷ - توجیه دیگر از برای حدیث لاجبر ولا تفویض: فعل را خواهی کنی و خواه نه

بخش ۱۹۸ - وجه سوم در بیان جبر و اختیار: از ره دیگر هم ای فرخنده یار

بخش ۱۹۹ - بندگی خدا سبب زندگی حقیقی است: از عنایت گرچه آدم یافت جان

بخش ۲۰۰ - بقیه حکایت قاضی و خصم مردی که گوش او مجروح بود: گفت قاضی گوش او را ای عمو

بخش ۲۰۱ - قربانی نمودن خلیل الرحمن ع فرزند خود اسماعیل ع را: آمد اسماعیل روزی از شکار

بخش ۲۰۲ - رجوع به حکایت ابراهیم خلیل و اسماعیل ع: تا عیان گردد سر پنهان تو

بخش ۲۰۳ - خواب دیدن ابراهیم ع که اسماعیل را قربان کند: پس در آن شب وه چه شب نوروز او

بخش ۲۰۴ - بردن حضرت ابراهیم ع اسماعیل را برای قربانی به صحرای منی: ان شب ابراهیم تا وقت صباح

بخش ۲۰۵ - حکایت مرد روستایی ساده که تخم منار کاشت: روستایی از دهی آمد به شهر

بخش ۲۰۶ - حکایت آن شخصی که گرفتار دو زن بود و سوء عاقبت آن: هرکسی بستاند از تو بهر خویش

بخش ۲۰۷ - بقیه حال حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل ذبیح: شست هاجر پیکر فرزند را

بخش ۲۰۸ - رفتن شیطان نزد هاجر به حیله گری و نومید شدنش: هست چون در امر حق بس مصلحت

بخش ۲۰۹ - نومید شدن شیطان از هاجر و رفتن نزد ابراهیم: آمد و گفت ای خلیل مؤتمن

بخش ۲۱۰ - رفتن شیطان به نزد حضرت اسماعیل ع: چون خلیل الله فکند آن را شهاب

بخش ۲۱۱ - بیان در اشاره به اسرار صلوة و افعال آن به قول بعض از اهل معرفت: آن اذان و آن اقامه نفخ صور

بخش ۲۱۲ - در بیان آوردن ابراهیم ع اسماعیل را در قربانگاه منی: باز آیم بر سر آن داستان

بخش ۲۱۳ - در بیان فریب دادن نفس اماره آدمی را: در ریاضت روزی آوردی به شب

بخش ۲۱۴ - از تسویلات نفس آدمی: دیده ای خواهم ازین هم تیزتر

بخش ۲۱۵ - در بیان اینکه اسماعیل گفت ستجدنی ان شاءالله من الصابرین: صبر از آثار جسم ظاهر است

بخش ۲۱۶ - در بیان اراده ی ابراهیم ع ذبح فرزند خود اسماعیل را: ای پدر خنجر برآر از آستین

بخش ۲۱۷ - شهادت خلاف دادن یکی از ائمه جماعت: آن یکی را بود وامی بر کسی

بخش ۲۱۸ - بقیه داستان ابراهیم و قربانی کردن فرزند خود اسماعیل را: آستین بالا فکند و با طرب

بخش ۲۱۹ - خطاب آمدن به ابراهیم قد صدقت الرؤیا و فدا آمدن به جهت اسماعیلع: بود با خنجر خلیل اندر عتاب

بخش ۲۲۰ - بی نوایی که عاشق دختر پادشاه شد: بود در شهری فقیری خارکن

بخش ۲۲۱ - درخواست پادشاه از آن فقیر که دخترش را بپذیرد: نیست از من هرکه این سنت نکرد

بخش ۲۲۲ - بیرون آمدن جوان خارکن از معبد خود و رفتن به سراپرده ی سلطان: در بر آن خار کن با صد نیاز

بخش ۲۲۳ - حدیث تفکر ساعة خیر من عبادة سنه و در حدیث دیگر سبعین سنه: طاعت بی فکر و بی یاد حضور

بخش ۲۲۴ - تذکار جوان فقیر خارکن به جهت تفکر در احوال خود: زان تفکر در خود و ایام خود

بخش ۲۲۵ - راز و نیاز جوانی در مسجد به درگاه حضرت سبحان: یک جوانی بود در ایام پیش

بخش ۲۲۶ - مهمانی کردن حضرت سلیمان حیوانات را: آن شنیدی که سلیمان نبی

بخش ۲۲۷ - دستور یافتن حضرت سلیمان برای مهمانی مخلوقات: کرد روزی را معین بعد سال

بخش ۲۲۸ - رجوع به حکایت جوان چاره جو در مسجد و به مقصد رسیدن او: آنکه هم تن داد و هم تن را روان

بخش ۲۲۹ - رجوع به حکایت جوان خارکن که مایل به دختر پادشاه بود: صد گلستانش شکفتن ساز کرد

بخش ۲۳۰ - حدیث:المجاز قنطرة الحقیقه: عشق باشد لیک اگر نی صد مرض

بخش ۲۳۱ - رجوع به حکایت حضرت خلیل الرحمن: همچنانکه باقی آن داستان

بخش ۲۳۲ - پیغام آوردن جبرئیل به حضرت رسول و شهادت امام حسین ع: کآمد از دربار عزت جبرئیل

بخش ۲۳۳ - جواب دادن حضرت رسول صلی الله علیه و آله به جبرئیل ع: گفت پیغمبر به پیغام آورش

بخش ۲۳۴ - روانه شدن جناب امام حسین ع به سمت عراق: ای مدینه نوبت غم آمدت

بخش ۲۳۵ - خطاب به زمین عراق و کوفه و کربلا و آمدن حضرت سیدالشهداء ع: ای زمین کربلا دل شاد زی

بخش ۲۳۶ - ورود شاه دین به زمین کربلا: در رکابش خیل جانبازان همه

بخش ۲۳۷ - خطاب حضرت سیدالشهداء ع با اصحاب کبار خود در شب عاشورا: چون نهفت از خجلت سلطان دین

بخش ۲۳۸ - روز عاشورا و حالات اصحاب آن حضرت: سر سراسیمه برآورد آفتاب

بخش ۲۳۹ - خطاب حضرت سیدالشهداء ع به اصحاب خود در صبح عاشورا و آماده شدنشان برای قتال: گفت با ایشان شه ملک بقا

بخش ۲۴۰ - شهادت حضرت علی اصغر در میدان بر روی دست حضرت: هان بیارید آن یکی فرزند من

بخش ۲۴۱ - اجازه خواستن حضرت علی اکبر از حضرت برای رفتن به جهاد: ای پدر هنگام رخصت دیر شد

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس »

هرکه نزدیک من آید یک ذراع

من روان گردم سوی او باع باع

هرکه پیماید ره من میل میل

من بفرسخ فرسخ آیم آن سبیل

گرگنه آرید چون ریگ روان

در برابر رحمت آرم صد چنان

با شما باشد اگر جرم و خطا

من شما را آورم لطف و عطا

گر شما را غفلت و آلایش است

پیش ما هم رحمت و بخشایش است

ای گنه کاران سوی ما پر زنید

خانه ام را حلقه ای بر در زنید

من نهادم خوان رحمت الصلا

ای گنه کاران امت الصلا

الصلا ای خیل نیک و بد تمام

داده اینک شاه خوبان بار عام

بار عام است ای گروه عاصیان

در گشاده شاه و بنهاده است خوان

خانه از لطف و کرم آراسته

حاجب و دربان ز در برخاسته

گرچه اینها هست لیکن ای جواد

جمله بی توفیق تو باد است باد

خوان نهاده در گشاده راه راست

لیک در راه ای برادر دزدهاست

دزدها هریک هلاک عالمی

هر یکی افراسیاب و رستمی

کاروانها را درین ره برده اند

رختشان بگرفته خونشان خورده اند

دست و پای پهلوانان بسته اند

بازوی زورآوران بشکسته اند

گرنه توفیق خدا باشد رفیق

کس نپیماید سلامت این طریق

از خدا میخواه توفیق ای پسر

تا توانی بردن این ره را بسر

این سخن پایان ندارد ای قلم

قصه طوطی و شه را کن رقم

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس »

دل ازین دیوار خاکی کن جدا

نصب کن بر طاق جان مجتبا

چیست کندن دل از این دیوار خاک

کردنش زآلایش تن صاف و پاک

کی دل از آلایش تن پاک شد

آدمی چون مرد و جسمش خاک شد

چونکه مردی دل ز تن مهجور گشت

آینه دل از ره تن دور گشت

تن شود کی خاک ای مرد سلیم

چون نماند بهر تن امید و بیم

مردن آن نبود که تن بیجان شود

چارسوی این بدن ویران شود

خاک گشتن آن نباشد ای پسر

کافتد اعضایت جدا از یکدیگر

آن بود کاین جسم محنت کیش تو

بی بها باشد چو خاکی پیش تو

دیده پوشی از زیان و سود آن

نبودت باک از نبود و بود آن

دیده ی دل را نیندازی بر آن

آینه ی دل را بپردازی از آن

پشت این آیینه سوی تن کنی

روی آن بر وا بنام مولا...

ما را در سایت بنام مولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 24526a بازدید : 188 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 14:33