نیایش صبح جمعه

ساخت وبلاگ

ما هو دعاء قنوت الوتر في رمضان | مجلة البرونزية

الهی ربی سیدی مولای (( وَاَنْتَ الْغافِرُ وَاَنَا الْمُسیئُ،)) وهل یرحم المسی الا الغافر 

در نیایش صبح جمعه که دعای یستشیر میخواندم  شکر وسپاس میگویم مولایم خدای کعبه را که در سحر روز جمعه به گناهکار بودن خودم اعتراف کردم ودست به دامن مولایی شدم که غفار است اعتراف کردن به گناه در مقابل پادشاه هستی شهامت میخواهد اینکه به گناه خود در مقابل قاضی هستی اعتراف کنی خیلی دل وجرئت میخواهد اعتراف به گناه یعنی اینکه من جرئت جسارت  ونافرمانی را داشته ام خدایا هم ترا میشناسم وهم  میدانم پاسخ نافرمانی ها را خیلی شدید میدهی ((وَبَاْسُک شَدیدٌ،..))  وهم میدانم که عفو تو بسیار زیاد است لذا اعتراف مثل یک شمشیر دو لبه است که یک کودک دارد با ان بازی میکند باید ببینیم مولایمان ما را با رحمت خویش مورد عفو قرار میدهد یا انتقام نافرمانی را از ما میگیرد این امری مبهم است اعتراف به گناه همیشه جلب رحمت الهی را در پی ندارد لذا خودمان را رسوا نکنییم گناهانمان را مستور نگه داریم تا ببینیم خداوند ستار در قیامت ما را خوار وذلیل ورسوا میکند یا همه ان گناهان را یا ستاریت خویش میپوشاند وما را در نزد خلائق رسوا نمیکند 

الهی ربی سیدی مولای (( وَاَنْتَ الْغافِرُ وَاَنَا الْمُسیئُ،)) وهل یرحم المسی الا الغافر 

((خدایا سروم مولای من پرودگار من تو امرزنده ومن گناهکارم ایا غیر ازاین است که به غفاریت خود به یک گناهکار رحم کنی ؟؟؟؟))

مهر بر لب زده خون مي‌خورم و خاموشم من که از آتش دل چون خم مي در جوشم
تو مرا بين که در اين کار به جان مي‌کوشم قصد جان است طمع در لب جانان کردن
هندوي زلف بتي حلقه کند در گوشم من کي آزاد شوم از غم دل چون هر دم
اين قدر هست که گه گه قدحي مي نوشم حاش لله که نيم معتقد طاعت خويش
فيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم هست اميدم که عليرغم عدو روز جزا
من چرا ملک جهان را به جوي نفروشم پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
پرده‌اي بر سر صد عيب نهان مي‌پوشم خرقه پوشي من از غايت دين داري نيست
چه کنم گر سخن پير مغان ننيوشم من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خم
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق

معانی ابیات غزل (۳۲۶)

۱) هرچند از سوز وگداز درونی دل غمزده به مانند خُمره شراب در حال هیجان و غلیانم، (با اینهمه) مُهرِ خاموشی بر لب زده و خون دل می خورم و حرفی بر زبان نمی آورم .

۲) امید بوسه از لب محبوب (شیرین) داشتن به منزله خودکشی است. بنگر که چگونه (فرهادوار) در کشتن خود از دل و جان کوشش می کنم .

۳) من کی از بند غم دل رهایی می یابم که هر لحظه زلف سیاه زیبارویی مرا اسیر و بنده وار حلقه به گوش خود می سازد .

۴) الف: معاذالله که به طاعت و بندگی خود اعتقاد داشته باشم، همین قدر بگویم که گاهگاهی پیاله یی از شراب می نوشم .

ب: معاذالله که به طاعت و بندگی کامل خود اعتقاد داشته باشم چرا که فقط گاهگاهی (نه بطور دائم) پیاله یی از شراب می نوشم .

۵) امیدوارم که روز رستاخیز و پاداش، با همه ناپسندیِ دشمن، برکت بخشش الهی بار هیچ گناهی را بر دوشم باقی نگذارد .

۶) پدرم (آدم) باغ بهشت را به دو دانه گندم بفروخت. من (فرزند آدم) چرا این باغ دنیا را به جوی نفروشم .

۷) خرقه پوشیدن من به سبب تظاهر به دینداری نیست. بر روی صدها عیب درونی خود پرده پوشی می کنم .

۸) الف ـ من که مایلم همیشه از شراب صاف شده خُم بنوشم اگر سخنان پیرمغان را به گوش دل ننشانم چه می توانم کرد ؟

ب ـ من که همیشه مایلم از شراب صاف شده خم بنوشم اگر سخنان پیر مغان را (که همان اثر شراب مروّق را دارد) به گوش نسپارم چه می توانم کرد .

۹) اگر مطرب مجلس به همین نحو (که مشغول زدن است) آهنگ عاشقانه بنوازد، به هنگام سماع و دست افشانی، شعر حافظ، هوش از سر من خواهد ربود .

شرح ابیات غزل (۳۲۶)

اوحـــــــدی :

دست عشقـت قــدحی داد و ببرد از هـوشم

خُــمِ مــی گو سرِ خود گیر که من در جوشم

انــدرین شـــهر دلم بسته گندمـگونی ست

ورنـه صــد شــهر چنین را به جـوی بِفروشم

*

خواجو کرمانی :

می درم جــامه و از مــدعیّـان می پوشـم

می خــورم جامی و زهــری به گـمان می نـوشم

*

به ظنّ قوی حافظ تحت تأثیر غزل اوحدی به سرودن این غزل پرداخته و مطلع غزل خود را بسیار زیباتر از او ساخته است .

۱- حافظ در بیت نخست می گوید هرچند در دلم آتشی از غم برپاست که مرا به هیجان و غلیان درآورده است معذلک همانطور که سَرِ خمِّ مـی را که در حال استحاله و جوش است با خشت و گل پوشانیده و بسته اند من هم مُهرِ سکوت بر لب زده و درحالی که خون دل می خورم دَم برنمی آورم و به این طریق شاعر خود را به خُمّ مــی تشبیه می کند . ایهام این بیت می تواند بازگو کننده پاره یی اعمال و رفتار ناشایست شاه شجاع باشد که این غزل در زمان او سروده شده است .

۲- شاعر در بیت دوم به صورت غیر مستقیم به داستان شیرین و فرهاد گوشه چشمی دارد و میگوید با اینکه آرزوی بوسه محبوب به منزله خودکشی است من در این راه از دل و جان کوشش نموده و دست برنمی دارم. به همین سبب در بعض نسخ به جای کلمه جانان کلمۀ شیرین آمده است .

۳- از آنجایی که سابقاً در گوش غلامان و بندگان حلقه یی برسم و عنوان فَردِ مطیع می کرده اند، شاعر حلقه زلف سیاه محبوب خود را در نظر گرفته و می گوید این حلقه زلف، مرا حلقه به گوش به خود کرده است .

۴- شاعر در بیت چهارم ایهامی لطیف دارد . مفاد ظاهر کلام اینکه : می گوید من به خدا پناه میبرم و به طاعت و بندگی خود اعتقاد و دلگرمی ندارم چرا که گهگاهی مرتکب گناه نوشیدن شراب می شوم لیکن در باطن منظور شاعر این است که من به خدا پناه می برم و به بندگی و طاعت خود از آن سبب اعتقاد ندارم که به جای شُرب دائم، فقط گاهگاهی شراب می نوشم. در واقع شاعر نوشیدن شراب را یک نوع عبادت می داند که در انجام آن کاهلی کرده بنابراین آنطور که باید و شاید طاعت و عبادت الهی را به جا نیاورده است!!

۵- شاعر پس از ذکر مطلب لطیف بالا بلافاصله خود را به عفو الهی مستظهر دانسته و اظهار امیدواری می کند که انشاء الله روز حساب همه گناهان او (خوردن گاهگاه شراب یا نخوردن مداوم شراب) را می بخشاید .

۶- حافظ مضمون شعر اوحدی را به نحو جامع تری بازگو کرده و تلمیحی دارد به آیه ۲۱ و ۲۳ سورۀ اعراف :

(۲۱) فد لیمها لغرور ………(۲۳) قالَ اَهبطُوا بَعضُکُم لِبَعض

(۲۱) پس به دروغ آن ها را راهنمایی کرد پس چشیدند از آن درخت …

(۲۳) گفت فرو شوید از بهشت …

که یادآور گندم خوردن حضرت آدم ابوالبشر علی رغم ممنوعیّت آن و بیرون راندن آن ها از بهشت می باشد .

شاعر می خواهد بگوید آن که آدم و پدر من بود باغ بهشت را به خاطر خوردن دو دانه گندم از دست داد پس من که فرزند همان آدمم چرا همه نعمت های این باغ دنیا را به جوی نفروشم و به آن پشت پا نزنم .

۷- حافظ در این بیت نفرت همیشگی خود را از خرقه و خرقه پوشان ابراز داشته و خطاب به خود می گوید که این خرقه پوشیدن من یک نوع تظاهری است به مردم فریبی و ظاهر سازی تا عیوب پنهانی خود را در زیر آن از چشم مردم مخفی نگاهدارم .

۸- شاعر در این بیت اشاره به راوُقِ خُم دارد. در فرهنگ دهخدا، راوُق را معرّب کلمه راوُکِ گرفته شده از پارسی می داند که به معنای پالونه شراب یعنی پارچه یی که با آن شراب را صاف می کنند می باشد و اضافه می کند که پس از آنکه شراب را از خم در کیسه پارچه یی ریختند آن را بر روی ظرفی که پر از ذرّات ذغال چوب بید است نگه می دارند. شراب پالونه شده از کیسه بر روی ذرّات ذغال ریخته و ذرّآت ذغال رنگ قرمز تند و کدورت های ریز آن را به خود جلب می کند و از زیر آن در ظرف نهایی شراب زلال بی رنگ یا کم رنگ و فاقد موّاد سمّی که باعث دردسر می شود جمع آوری می شود. باید دانست در داروسازی یکی از عوامل صاف کردن و زدودن مواد رنگی از مایعات همین ذغال چوب است و ذغال حیوانی یعنی ذغال حاصله از سوختن و گداختن استخوان هم پالاینده دیگری است و معلوم می شود که تصفیه با ذغال نباتی پیش از آن که در اروپا در رشته داروسازی معمول گردد در ایران در رشته شراب سازی معمول و متداول بوده و بهترین نوع ذغال نباتی برای تصفیه شراب آن است که از چوب بید تهیه شده باشد. باید دانست در عربی این کلمه به صورت راووق به معنای ظرفی که کارش صاف کردن چیزی است (سماق پالون ـ صافی ـ ترش پالون) به کار می برند .

۹- در این بیت حافظ به گیرایی و اشتهار اشعار خویش که آن را به هنگام سماع توسط مطرب ها خوانده می شده اشاره یی دارد .

من می نه ز بهر تنگدستی نخورم یا از غم رسوائی و... - گیتی شو

دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید

بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

از حسرتِ دهانش آمد به تنگ جانم

خود کامِ تنگدستان کی زان دهن برآید

گویند ذکرِ خیرش در خیلِ عشقبازان

هر جا که نامِ حافظ در انجمن برآید

بنام مولا...
ما را در سایت بنام مولا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 24526a بازدید : 129 تاريخ : سه شنبه 28 تير 1401 ساعت: 4:38